چکیده:
چگونگی «علم تفصیلی پیشین خداوند» و رابطة آن با «اختیار انسان» ازجمله موضوعات اختلافی در بین اندیشمندان است. برخی پیروان مکتب «تفکیک» که به دیدگاه تباین خالق و مخلوق باور دارند و از نظریه «تنزیه صرف» درباره صفات خداوند پیروی میکنند، برای توجیه «علم الهی و نسبت آن با اختیار»، به نظریه «علم بدون معلوم» پناه بردهاند. یکی از استدلالهای این مکتب آن است که فعل اختیاری به سبب اختیاری بودن، پیشیبینیناپذیر است و ازاینرو، علم الهی نمیتواند مانند علم بشری و دارای ارتباط با معلوم باشد و چون علم الهی با علمی که در خود مییابیم متفاوت است و علمی است که «هیچگونه ارتباطی با معلوم ندارد»، «هرچه در خصوص این علم گفته میشود باید صرفا گزارهها و گزارشهایی تنزیهی باشد». این مقاله با روش تحلیلی و توصیفی نشان داده که نظریه «پیشبینیناپذیری افعال اختیاری» اشکالات فراوانی دارد که ازجمله مهمترین آنها تحلیل نادرست از «حقیقت اختیار» و «تنافی آن با ضرورت» است. بنابراین این استدلال مکتب تفکیک ـ برای اثبات دیدگاههای خود در زمینة «تنزیه صرف» و «علم بدون معلوم» ـ باطل است.
One of the debating discussions among scholars is the "prior detailed knowledge of God" and its relationship with "human choice". Some followers of the "separation" school, who believe in the universal heterogeneousness of the creator and the creature and believe in the theory of "pure tanzih (God‟s transcendence)" about God's attributes, have resorted to the theory of "knowledge without the known" to justify "the Divine knowledge and its relationship with human choice". One their arguments is that an optional act is unpredictable due to its optional nature, and therefore, the Divine knowledge cannot be similar to human knowledge and cannot be related to the known; and because the Divine knowledge is different from the knowledge that we find in ourselves, and the Divine knowledge has "nothing to do with what is known", "only transcendental propositions and reports may be said about this knowledge". This article shows that the theory of "unpredictability of optional acts" has many problems, the most important of which is the incorrect analysis of "the reality of option" and "its contradiction with necessity", using an analytical and descriptive method. Therefore, this argument of the separation school - in order to prove its views about "mere transcendence" and "knowledge without the known" - is invalid.
خلاصه ماشینی:
اما سخن در اين است که چون ايشان علم پيشين به افعال اختياري را صرفاً نسبت به علوم بشري مخلوق، ممتنع ميداند و علم پيشين خداوند به افعال اختياري بندگان را ممکن ميشمارد، بايد نتيجه گرفت که از نظر ايشان، پيشبيني افعال اختياري ذاتاً ممکن است و هيچ محذوري ندارد و صرفاً براي بشر عادي «امتناع بالقياس» دارد؛ مانند جابهجايي کرات که امکان ذاتي دارد، و براي خداوند امکان بالقياس هم دارد، ولي براي انسان امتناع بالقياس دارد.
بنابراين نظريه «تنافي ضرورت و اختيار» و اعتقاد به «امتناع ذاتي پيشبيني افعال اختياري فاعلهاي مختار»، خواهناخواه، درخصوص رفتارهاي اختياري خداوند، به قول اشاعره در زمينه نبود حسن و قبح عقلي منتهي ميشود؛ زيرا براساس ديدگاه مزبور، خداوند به سبب آنکه قدرت و اختيار ظلم کردن را دارد و اختيار با ضرورت نميسازد، هيچ ضرورتي ندارد که ظلم نکند، و چون براي پيشبيني، عامل «ضرورت» لازم است (همان) در نتيجه، هيچکس نميتواند پيشبيني کند که خداوند در آينده ظلم نميکند.
براساس اين قاعده، وقتي مؤلف محترم در چندين صفحه توضيح ميدهد که کار اختياري به سبب آنکه اختياري است، پيش از وقوع فعل، متعين نيست، و چون پيش از وقوع فعل، متعين و مشخص نيست، قابل پيشبيني نيست: «اگر معلوم را فعل اختياري واقعي در نظر بگيريم، چگونه ميتوان فعل را منبع و معدن و مأخذ علم الهي دانست، درحاليکه هيچ تقرري پيدا نکرده است؟!» (رحيميان، 1396، ص 113) در این صورت، ديگر نميشود ادعا کرد که هر جا دليل عقلي باشد، فعل اختياري قابل پيشبيني است.