چکیده:
با پیشرفت علوم تجربی در دورههای اخیر، دانشمندان به سمت پاسخگویی به مسائل فلسفی با روش تجربی روی آوردهاند. ازجمله آنها استیفن هاوکینگ از دانشمندان فیزیک کیهانی است. وی مدعی است به سبب وجود قوانینی مانند «گرانش»، جهان «خودانگیخته» است و میتواند خود را از هیچ بسازد و برای پیدایش آن، نیازی به فرض وجود خدا نیست. این نوشتار کوشیده است با بیانی روشن و با روش برهانی از منظر فلسفه اسلامی این مدعا و مبانی آن نقد کند. در مجموع، از سه جهت به این ادعا پاسخ داده شده که نشاندهنده استحکام مبانی فلسفه اسلامی در پاسخگویی به چالشهای پیشروست. از این پژوهش به دست میآید که توسط برهان «امکان و وجوب» که در فلسفه اسلامی تقریر و تکامل یافته است، میتوان به بسیاری شبهاتی از این قبیل پاسخ داد. همچنین روشن میشود که آگاهی از علل مادی پدیدهها و ارائه تبیینهای علمی از پیدایش جهان، به معنای عدم نیازمندی آنها به خداوند نیست.
Considering the progress of experimental sciences in recent years, scientists have turned to answering philosophical problems with experimental methods including Stephen Hawking, one of the cosmological physicists. He claimed that the world is "spontaneous", due to the existence of laws such as "gravity", and can create itself from nothing, and there is no need to assume the existence of God for the creation of the world. This article tries to criticize this claim and its foundations using a clear statement and an argumentative method from the perspective of Islamic philosophy. There are overall three answers to this claim, which shows the strength of the foundations of Islamic philosophy in responding to future challenges. This research shows that the "possibility and necessity" argument, which is formed and developed in the Islamic philosophy, can answer many such doubts. Another outcome of this article is that knowing the material causes of phenomena and providing scientific explanations for the origin of the world does not mean that they do not need God.
خلاصه ماشینی:
او نهتنها در استمرار هستي براي خدا و علل ماوراءالطبيعه نقشي قائل نيست، بلکه جهان را در آفرينش آغازين نيز بينياز از علت غيرطبيعي و هستيبخش ميداند؛ زيرا از نظر او ماقبل جهان مادي، هستي و حقيقتي موجود نبوده و عالم طبيعت خودش را از هيچ ايجاد کرده است: ازآنجاکه قانوني مانند «گرانش» وجود دارد، جهان قادر است خود را از «هيچ» ايجاد کند.
پيامد نظريه «شرايط بيمرزي» آن است که نميتوان زماني براي آغاز ايجاد فضاي مدنظر هاوکینگ که همان خلأ ناشي از افتوخيزهاي کوانتومي و قوانين فيزيکي است، در نظر گرفت، بلکه در آن شرايط چون اساساً زمان موجود نبوده، سؤال از آغاز پيدايش آن بيمعناست و بهعبارت دیگر در اصطلاح فلسفي، وجود فضا حادث نيست تا براي آن محدثي فرض کنيم، بلکه قديم خواهد بود که براساس تفکرات هاوکینگ، ديگر نيازي به وجود خداوند نخواهد بود؛ زيرا خداوند بايد خلقت را از زماني آغاز کند.
پس از بيان اين مقدمات، سؤالي که در اين مرحله لازم است پاسخ داده شود آن است که معلول در کدام جنبه براي موجود شدن به علت نياز دارد؟ يا به عبارت ديگر، ملاک احتياج ممکن به علت چيست؟ همانگونه که از سخنان هاوکینگ به دست آمد، وي همانند متکلمان (تفتازاني، ۱۴۰۹ق، ج 2، ص ۸۹؛ ايجي، ۱۳۲۵، ج 3، ص ۱۵۹) مناط و ملاک احتياج به علت را حدوث ميداند؛ اما از منظر فلسفه اسلامي چنين ديدگاهي قابل قبول نيست.
بنابراين طبق ديدگاه هاوکینگ که معتقد است: براي خلأ نميتوان زمان در نظر گرفت، چون خلأ مدنظر او حادث زماني نيست، پس ملاک نيازمندي به علت را دارا نبوده و لازم نيست در وجود آن به خداوند متوسل شويم.