چکیده:
اندیشمندان علم روانشناسی و فلسفه در اینکه انسان دارای یک بعد است و تنها بدن یا روح دارد یا دوبعدی و یا سهبعدی است، اختلافنظر دارند. در این میان صدرالمتالهین و ویکتور فرانکل (پیشرو مکتب معنادرمانی) انسان را دارای ابعادی سهگانه میدانند. صدرالمتالهین به سه بعد بدن، نفس و عقل، و فرانکل به سه بعد بدن، روان و روح قائل است. هدف از این تحقیق توصیف دقیقتر ساختار وجودی انسان به منظور تبیین بهتر پدیدههای انسانی است تا گامی در جهت تحقق روانشناسی اسلامی باشد. این پژوهش با روش «توصیفی ـ تحلیلی» به مقایسه این دو دیدگاه پرداخته و کوشیده است از روش «تطبیقی فراتاریخی» بهره ببرد. از یافتههای این پژوهش آن است که دیدگاه صدرالمتالهین و ویکتور فرانکل در مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی تفاوتهای زیادی دارند. این دو دیدگاه در اصول شباهتهایی دارند؛ مانند اصل «هدفمندی انسان». از سوی دیگر تفاوتهایی نیز دارند؛ ازجمله اعتقاد به هدفمندی خدا و جهان از نظر صدرالمتالهین و انکار آن از سوی فرانکل. در ساختار وجودی انسان بیشترین شباهت در بعد بدن و بیشترین تفاوت در بعد روان و نفس بین این دو دیدگاه وجود دارد. صدرا نفس را جوهر و فرانکل عرض میداند. در بعد سوم، یعنی روح یا عقل پنج وجه شباهت و پنج وجه تفاوت بین این دو نظریه وجود دارد. دیدگاه صدرا در تبیین ساختار وجودی انسان موفقتر است و به عقل و نقل نزدیکتر. اعتقاد به ابعاد سهگانه انسانی تاثیری مستقیم در مشاوره و درمان دارد.
The thinkers in the area of psychology and philosophy disagree on whether man has one dimension, i.e. only body or soul, or he is two-dimensional or three-dimensional. Meanwhile, Sadr al-Muta’allehin and Viktor Frankl (the pioneer of meaning therapy) consider human beings to have three dimensions. According to Sadr al-Muta’allehin, man has three dimensions: body, soul and intellect, and according to Frankl, man has three dimensions of body, mind and soul. The purpose of this research is to describe man’s existential structure more precisely in order to better explain human phenomena and take a step towards the realization of Islamic psychology. Using the "descriptive-analytical" and "transhistorical application" methods, this research compares these two viewpoints. One of the findings of this research is that the views of Sadr al-Muta’allehin and Viktor Frankl have many differences in their ontological and epistemological foundations. However, they have similarities in some principles like the principle of "human purposefulness" and differences; Sadr al-Muta’allehin believes in the purposefulness of God and the world while Frankel denies it. With regard to man’s structure, these two views have the greatest similarity in the body dimension and the greatest difference in the psyche and soul dimension. Sadra considers the soul to be essence and Frankl considers it to be accidental. In the third dimension, i.e. soul or intellect, there are five similarities and five differences between these two theories. Sadr al-Muta’allehin's view is more successful in explaining man’s existential structure and is closer to reason and narrations. Belief in three human dimensions has a direct effect on counseling and treatment.
خلاصه ماشینی:
در ساختار وجودي انسان بيشترين شباهت در بُعد بدن و بيشترين تفاوت در بُعد روان و نفس بين اين دو ديدگاه وجود دارد.
از فلسفه يونان اين بحث ميان انديشمندان مطرح بوده که آيا انسان موجودي يک بعدي است و يا ـ دستكم ـ داراي دو بعد جسماني و مجرد است؟ اگر انسان چندبعدي است چگونه وجود واحدي را تشکيل داده است؟ رابطه نفس و بدن و چگونگي آن از مسائل مهم فلسفه و نيز روانشناسي است؛ مسئلهاي که از ديرباز مطرح بوده و انديشمندان گوناگون پاسخهاي متفاوتی به آن دادهاند.
بحث از ابعاد وجود انسان و رابطه اين ابعاد با يکديگر از ديرباز مدنظر انسان بوده است و ردپاي اين مسئله را ميتوان در تمدن بينالنهرين، مصر و يونان باستان يافت (يوسفي، 1394، ص 49)، از افلاطون که انسان را داراي سه جزء عقلاني، شهواني و غضب ميدانست تا فلوطين که قائل به سه جزء نباتي، حيواني و ناطقه براي نفس انساني بود (همان، ص 51ـ52).
پرسش اصلي در اين پژوهش اين است که وجوه اشتراک و افتراق ابعاد وجود انسان در انديشه صدرالمتألهین و ويکتور فرانکل چيست؟ تبیین ساختار وجودي انسان در حکمت صدرايي مبانی هستیشناختی صدرالمتألهين صدرالمتألهين در تبيين فلسفي هستي، داراي مباني خاص خود است که در انسانشناسي او تأثير بسزايي دارد.
فرانکل آن را متناظر با «عشق» ميداند و آن را با نوع عشق مقايسه ميکند و صدرالمتألهين مراتب وجودي انسان را متناظر با عوالم هستي دانسته، به کمک تشکيک در هستي، سعي در حل مسئله ابعاد وجود انساني دارد.