چکیده:
گزاره های ناظر به امور رایج زندگی، دربردارنده امور خاصی همچون آدرس، خانه، پول، حساب بانکی، حوزه، دانشگاه، رئیسجمهور، تورم و قانون هستند که در زمره واقعیتهای عینی مثل اوصاف وجودی اشیا قرار ندارند. در ادبیات فلسفه اسلامی، این امور را امور اعتباری نامیده اند و معمولا هیچ واقعیت وجودشناختی ای برایشان قائل نیستند؛ اما پرسشهای فلسفی جدی و حلنشده ای در این باره مطرح است. در میان این پرسش ها دو چیز بهروشنی از یکدیگر قابل تمییز است: یکی اعتبار به عنوان فعلی که منشا تحقق امور اعتباری است و دیگری خود امور اعتباری. در این مقاله، بخشی از مباحث مربوط به اعتبار بررسی میشود. مسئله اصلی مقاله این است که اعتبار، چه ویژگیهای هستیشناختیای دارد؟ در ذیل این پرسش، به مسائل فرعی تری همچون نسبت این فعل و آگاهی، مادی یا مجرد بودن آن و نیز چیستی غایت آن پرداخته شده است.
The propositions pertaining to the common affairs of life include certain affairs such as address, house, bank account, seminary school, university, president, inflation and law, which are not in the group of objective affairs such as existential characteristics of things. In the literature of Islamic philosophy, these are called ‗conventional‘ affairs, to which no ontological reality is attributed. However, there are serious and unresolved philosophical questions in this regard. Among these questions are two things that are clearly distinguishable: one is ‗convention‘ as the source of subjectively considered affairs, and the other is the conventional affairs themselves. In the present article, some issues pertaining to ‗convention‘ are discussed and investigated. The main issue in this article is as follows: ―what ontological feature does the ‗convention‘ have?‖ Under this question, other subsidiary issues such as the relationship between convention and awareness, its being abstract or material, and the nature of its destination are discussed as well
خلاصه ماشینی:
اما پرسشهای فلسفی جدی و حلنشدهای در اینباره مطرح است؛ پرسش از اینکه اساساً معنای اینکه ادعا میشود در فلان خیابان یک بانک وجود دارد، چیست؟ آیا قضیه «در این خیابان یک بانک وجود دارد» میتواند متصف به صدق شود؟ معنای صدق در این قبیل گزارهها چیست؟ آیا این قبیل واقعیتها مشمول احکام عام وجودشناختی است؟ فاعلیت انسان نسبت به آنها چگونه است؟ صدور این افعال از انسان چه نیازی را از وی برطرف میسازد؟ فرایند تحقق این امور به چه شکل است؟ ارتباط درونی امور اعتباری چگونه است؟ آیا بین آنها رابطه علیت قابل فرض است؟ آیا حرکت و تغییر تدریجی در مورد آنها راه دارد؟ چه تبیین فلسفیای میتوان برای این ادعا ارائه کرد؟ و...
با توجه به این مقدمه باید گفت که اگر مراد از قصد همان اراده باشد، نسبت اعتبار با قصد به معنای اراده، همان نسبت اعتبار با اراده است؛ اما نسبت قصد به معنای علت غایی با اعتبار، بهویژه با توجه به اینکه ما علت غایی را علم و میل به فعل میدانیم، اعم از آنکه در قالب علم حصولی درآمده باشد یا اینکه در این قالب نبوده و عین ذات فاعل باشد، اینطور است که اعتبار همواره مسبوق به قصد است؛ زیرا همانطور که پیش از این گذشت، اعتبار یکی از افعال اختیاریه انسان است که منشأ تحقق امور اعتباری است و ازآنجاکه هیچ فعلی از افعال اختیاری خالی از علت غایی نیست (مصباح، 1380، ج2، ص104)، قصد به این معنا مقوم هر فعل اختیاری از جمله اعتبار است و فاعل اعتبار، از آن جهت که میداند اعتبار او تأمینکننده کمالی از کمالات مقوم اوست یا اینکه مقتضای کمالی از کمالات موجود اوست، آن را صادر میکند.
بنابراین علم به مطلوبیت اعتبار، همان مبدأ علمیای است که منشأ شوق به اعتبار و سپس تحقق آن میشود و هیچ ضرورتی ندارد که این مبدأ علمی از سنخ علم حصولی (تصور وتصدیق) باشد، بلکه گاهی به صورت اجمالی و بسیط به همراه علم حضوری به ذات فاعل معتبر برای او موجود است.