چکیده:
بنا به عموم آیات قرآنی و طبق احادیث نبوی، اصل بر آن است که طلاق به وسیله ی زوج انجام گیرد اما
اغلب فقها معتقدند: زوج میتواند طلاق را به غیر خویش تفویض یا توکیل نماید. در مورد تفویض و
توکیل و تعلیق طلاق در ضمن عقد نکاح یا در قراردادی مستقل و نیز در مورد طلاق قبل از نکاح، میان
فقها اختلاف نظر است. تمامی فقها، اراده ی لفظ طلاق را شرط لازم برای وقوع طلاق میدانند و به همین
خاطر است که به اتفاق، در مورد طلاق خوابیده و بیهوش و مانند آن که فاقد قصد لفظ میباشند، حکم به
عدم وقوع طلاق کردهاند. برخی از فقها از جمله امامیه و ظاهریه، اراده ی معنای طلاق را نیز شرط لازم
برای وقوع طلاق دانسته و اصل تقسیم بندی طلاق به صریح و کنایه را مردود میدانند. در مقابل، جمهور
اهل سنت، میان طلاق صریح و کنایه در این مورد، قایل به تفکیک شده و اراده ی معنا را در طلاق صریح،
شرط لازم برای وقوع طلاق ندانستهاند.
در مورد وقوع یا عدم وقوع برخی مصادیق طلاق از جمله طلاق معلق و طلاق سکران و هازل و غضبان و
مکره و مانند آن، میان فقها اختلاف نظر است. بخشی مهم از این اختلاف نظر، نشات گرفته از آن است که
برخی فقها، قواعد عمومی در عقود و ایقاعات را بر اساس نصوصی چونثلاث جدهن جد، وهزلهن جد...
تخصیص دادهاند. دلیل دیگر آن است که برخی فقها، ضمن تفسیر مضیق از نصوص موجود در موضوع
طلاق، بیشتر به اصل احتیاط عمل کردهاند. اما بخشی عمده از این اختلاف نظر، مربوط به نوع تعریف فقها
از اراده و ارادی دانستن یا ارادی ندانستن برخی مصادیق طلاق است. به عنوان مثال، برخی فقها رضا را
رکن اراده دانسته و مکره را تنها نقل کننده ی سخن مکره دانستهاند و حکم به عدم وقوع طلاق مکره
دادهاند. این در حالی است که برخی دیگر از فقها، رضا را رکن اراده ندانسته و مکره بودن و زوال اختیار و
قصد را در کلیه ی تصرفات قولی مثل طلاق و نکاح، ناممکن دانسته و حکم به وقوع طلاق مکره کرده اند
خلاصه ماشینی:
هر گاه مسلمان بمنظور برطرف کردن ضرري که متوجه يکي از زوجين است و تنها راه آن طلاق است ، قصد طلاق ميکند، منتظر بماند تا همسر دوران قاعدگي را پشت سر گذاشته پاک شود و وقتي پاک شد، بدون مجامعت يک طلاق دهد و بگويد: «إنک طالق » تو طلاق هستي، خداوند ميفرمايد: «يا أيها النبي إذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن » «اي پيامبر، هر گاه همسران را طلاق ميدهيد، (در طهر) براي تکميل عده شان ، طلاق دهيد» پيامبرصلي الله عليه و سلم در تفسير اين آيه زمانيکه ابن عمر همسرش را در حال حيض طلاق داد و عمربن خطاب رضي الله عنه دراين باره از او سؤال کرد، فرمود: مره فليراجعها، ثم ليمسکها حتي تطهر، ثم تحيض ، ثم تطهر، ثم إن شاء أمسک بعد ذلک ، وإن شاء طلق قبل أن يمس فتلک العدة التي أمرالله سبحانه أنتطلق لها النساء.
اما مستي که انسان را به حد هذيان برساند بگونه ايکه نفهمد که چه مي گويد و بعد از فارغ شدن از آن بياد نياورد که در وقت مستي چکار کرده و چه گفته ، اين نوع مستي ممکن است به دو علت رخ دهد: اول : اگر علت آن بخاطر تناول دارويي باشد که به تجويز پزشک معتمد صورت گرفته باشد، يا به اجبار و اکراه به وي خورانيده شده باشد، و يا مايعي را خورده که از مست آوري آن بي اطلاع بوده ، و خلاصه بقصد مستي و سرخوشي تناول نکرده باشد، در اينحالت به اجماع علماي مذاهب طلاق وي واقع نمي شود، زيرا وي در اين حالت بمانند کسي که فقدان عقل باشد است مانند مجنون .