چکیده:
عقل و عشق از نگاه عرفای ایرانی به صور مختلف ترسیم شده و هرکدام تعبیری از این دو حقیقت داشته اند. برخی عقل را نقد گرانمایه ای می دانند که از عالم امر به انسان بخشیده شده ؛ حقیقتی که زیربنای جهان هستی است . اما عشق لطیفه ای است که از صفت جمال منشا گرفته و علت ایجاد هستی است .
حافظ نیز بر اساس جهان بینی عرفانی خویش که وحدت وجود، رسیدن به لقاءالله ، مسئلۀ حیرت و ... است ، و باوجود تقابل آنها، عشق و عقل را در شعرش بسیار بکار برده و با تکیه بر حقیقت عشق – که مدار جهان است – در مقابل عقل معاش اندیش و کوته نگر ، ایستاده و تعابیر عمیقی بیان داشته است ؛ از جمله عشق را هنری می داند که هرکه بدان آراسته نباشد ، باید نمرده بر او نماز کرد ؛ زیرا عشق علت ایجاد عالم و آدم
است :
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد عقل می خواست کزآن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
یا:
دل چو از پیر خرد نقد معانی می جست عشق می گفت به شرح ، آنچه برو مشکل بود با توجه به مطالب فوق ، در این مقاله ضمن بررسی مختصری از جهان بینی حافظ ، به بیان مفهوم عقل و عشق و تفاوت این دو از دیدگاه او، می پردازیم .
خلاصه ماشینی:
دردم از يار است و درمان نيزهم دل فداي او شد و جان نيز هم (ديوان ، ص ٧٢٦) حافظ مانند ديگر عارفان ، عشق را همان امانت الهي مي داند («انا عرضنا الامانه علي السموات والعرش والجبال فابين ان يحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا » (احزاب /٧٢) که خداوند نخست بر آسمان ها و زمين عرضه کرد و چون آنها از تحمل آن سر باز زدند ، خداوند آن را به انسان عرضه داشت : آسمان بار امانت نتوانست کشيد قرعۀ کار به نام من ديوانه زدند (ديوان ، ص ٣٧٤) امانت عشق ، امري الهي است و با عشق مادي و جسماني که گذرا و سرانجامش ناکامي است ، تفاوت دارد، زيرا عشق حقيقي برتر ازآنست که به فهم و بيان درآيد يا بتوان با ديدة کشف و عيان ، جمال حقيقت آن را نظاره کرد؛[١٠] از طرفي مصائب راه عشق ، دستيابي به آن را که فضيلتي بزرگ است مشکلتر مي کند: تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول جانم بسوخت آخر در کسب اين فضايل (ديوان ، ص ٦١٨) عشق بر باطن و احوال عاشق غلبه دارد از اينرو بايد آن را به تجربه درک کرد؛ نمي توان آن را در قالب کلمات توضيح داد و يا ماهيت حقيقي آن را با توصيفات معمول وتشبيهات رايج بيان داشت : لطيفه ايست نهاني که عشق از آن خيزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست ( ديوان ، ص ١٥٠) بنابر جهان بيني فيلسوفان شرق چون ابن سينا، شهاب الدين سهروردي و نيز ابن عربي اندلسي ، عشق همچون بالاترين اصل جهان و فراتر از «جان انديشمند» است و برتر از عقل است با مراتب گوناگونش .