چکیده:
امروزه به زعم فیلسـوفان اخلاق فضیلت ، نسبت به اقتصاد جهانی شده نمی توان صرفا با حد و مرزهای حقوقی احاطه پیدا کرد. همچنین نمی توان صرفا با قوانین گوناگون و با تکیه بر منافع شخصی ، مانع از پدید آمدن بحران های اقتصادی شد، بلکه به مجموعه ای از فضــلیت های اخلاقی نیاز داریم . اما کدامین فضــیلت ها باید بر اقتصــاد جهانی شــده ی امروز حاکم باشـند؟ برای پاسـخ ، می توان به نظریه ی اخلاقی توماس آکوئینی رجوع نمود که بر اسـاس پیوند میان فضیلت و عدالت شـکل گرفته اسـت . دیدگاه او، می تواند پاسـخگوی بسـیاری از مباحث مطرح در اخلاق اقتصادی باشد. در این جستار، نخسـت به این مسـئله توجه خواهیم نمود که چگونه نظریه ی فضیلت توماس ، با تاکید بر نور طبیعی عقل ، می تواند برای
غیر مسـیحیان و حتی غیر متدینان هم کارآمد باشـد. سـپس توضیح خواهیم داد که چگونه نظریه ی توماس در خصوص "حق طبیعی "، فضـیلت و عدالت را با یکدیگر متحد می سـازد. سـپس به چالش میان تنوع فرهنگی و وحدت اخلاقی در اقتصاد و تجارت جهانی شده ی امروز خواهیم پرداخت
Today, in view of the philosophers of virtue ethics, the globalized economy cannot be surrounded only by legal limits. Nor can economic crises be prevented simply by appealing to various laws and based on personal interests, but what we need is a set of moral virtues. Which virtues should govern today’s globalized economy? In response to this question, we can refer to Thomas Aquinas' moral theory, which is based on the link between virtue and justice. Aquinas is one of the famous thinkers in the Christian theology, whose view can answer many of the issues raised in economic ethics. In this article, an attempt is made to first look at how Aquinas' theory of virtue, with its emphasis on the natural light of reason, can be effective for all humans, religions, and non-believers. It is then strived to explain how Aquinas' theory of natural right unites virtue and justice. Finally, the challenge between cultural diversity and ethical unity in today’s globalized economy is addressed
خلاصه ماشینی:
امروزه هر نظريه اي که در حوزه ي اخلاق تجارت و اقتصــاد جهانيشــده مطرح ميشــود، از يک ســو بايد به اين ســطح از آگاهي اخلاقي توجه داشـته باشـد و از سوي ديگر براي قرار نگرفتن در معرض کل گرايي توتاليتر بايد به اين پرسش پاسخ دهد که آيا شـرايط مختلف ميتواند قوانين اخلاقي را تغيير دهد؟ اگر ميتواند، چگونه ؟ و در اين شـرايط مختلف و متغير، عقل تا چه اندازه و چگونه ميتواند رهنمون باشــد؟ آيا معيارها و فضــيلت هايي جهاني وجود دارند؟ اگر وجود دارند، چه مواردي هســتند و چگونه ميتوان بر معيارهاي اخلاقي جهانياي اصــرار ورزيد که فراتر از محدوديت هاي قومي و قبيله اي هستند و همه ي فرهنگ ها بر آنها اتفاق نظر دارند؟ در مواجهه با چنين پرسـش هايي، توماس از ارسطو فاصله ميگيرد.
اين تکاليف و معيارهاي آنها -که همه تحت آن اصـل کلي قرار دارند- در همه ي زمان ها و مکان ها ارزشــمندند و هيچ فرد، شــرکت تجاري، ســازمان و دولتي از اين اصــول کلي مســتثني نيسـتند؛ براي نمونه ، اگر تجارت بر اسـاس قوانين عادلانه را اصـلي اخلاقي بدانيم که تحت اصل اخلاقي کلي ديگري قرار ١٥ گيرد، هيچ شـرکت و بنگاهي تجاري، هر کجا که باشـد، نبايد درگير قوانين ناعادلانه شـود؛ اما نحوه ي برقراري عدالت در شرکت هاي تجاري مختلف را بايد با دقت بيشتري در قانون طبيعي تعيين نمود.