چکیده:
تحلیل زبانِ گفتاری قرآن کریم، معانی متفاوتی از زبان نوشتاری را نشان میدهد. در این میان، تأثیرگذاری «تکیه» (فشار صوتی هجایی مقابل هجای دیگر)، به عنوان یک عنصر تمایزدهنده معنایی، گاهی نقش مهمی در استنباط مفاهیمِ درست یا نادرست قرآنی ایفا میکند. قدرت تکیه در سطح هجایی درونواژگانی صرفنظر از اینکه در چه مرتبهای از قوت و ضعف قرار دارد، موضوع اصلی این پژوهش است که واژههای قرآنی را مستقل از عناصر دیگر آوایی، چون درنگ و آهنگ به نمایش میگذارد. فرض بر این است که نقش ممیزی تکیه در سطح واژگان قرآنی ـ و نه در سطح جملهـ موارد مختلفی هرچند اندک ولی قابل توجه را نشان میدهد. به همین منظور با توجه به ظرفیت این پژوهش، نمونههای مختلفی از این نقشها انتخاب شد تا کارکرد تطبیقی آن در دگرگونی معانی واژگانی روشن شود که مهمترین آنها عبارتاند از: نقش ممیزی برخی از انواع فعل مانند مؤنث و مذکر، مفرد و مثنی، ثلاثی مضاعف و ثلاثی مزید؛ نقش ممیزی برخی از انواع اسم مانند ثلاثی مزید و ثلاثی مجرد، مفرد و مثنی و جمع؛ نقش ممیزی بین انواع حروف معنا و حروف مبنا مانند ممیزی بین «واو» حرف معنا و «واو» حرف مبنا، ممیزی بین «فاء» حرف معنا و «فاء» حرف مبنا، ممیزی بین «أو» حرف معنا و «أو» حرف مبنا؛ مواردی از ممیزی بین منادی و ضمیر متصل، و موارد مشابهی که به شیوه توصیفی، تطبیقی به تحلیل گذاشته شده است، به گونهای که برای مخاطب، ارزش واجی تکیه به خوبی روشن میشود، هرچند که درصد ارزش واجی تکیه نسبت به ارزش غیر واجی تکیه در زبان عربی به مراتب کمتر است.
Different meanings of the written language are shown by the analysis of the spoken language of the Holy Quran. In the meantime, the influence of stress [syllable vocal pressure in opposition to another syllable] as a semantic distinguishing element, sometimes plays an important role in inferring true or incorrect Qur'anic concepts. The main subject of this study is the power of stress on the syllabic level within words which displays Qur'anic words and vocabulary independently of other phonetic elements regardless of what level of strength and weakness is located, such as pause and intonation. It is assumed that the distinctive (Arabic: تمییز, Romanized: tamyeez distinguisher, distinguishing, disambiguation) role of stress at the level of Qur'anic words -and not at the level of sentences- shows various cases, however few but significant. Therefore, different examples of these roles were selected according to the capacity of this research to clarify its comparative function in changing lexical meanings that the most important of which are: the distinguishing role of some types of verbs such as feminine and masculine, singular and dual (Arabic: المثنی, Romanized: Al-muthanna) and triliteral doubled verbs (Arabic: ثلاثی مضاعف, Romanized _THOLATHI_MODA‘AF) and triliteral root verbs (Arabic: ثلاثی مزید, the derivative forms: it is complex and has additions), the distinguishing role of some types of nouns such as triliteral root (Arabic: ثلاثی مزید, complex and has additions, Romanized _THOLATHI_MAZID) and simple triliteral root (Arabic: ثلاثی مجرد, Romanized _THOLATHI_MOGARRAD), singular, dual and plural, the distinctive role between types of semantic letters and base letters such as the distinguishability between [واو, one of the letters of the Arabic alphabet, Waw] of a semantic letter and [واو] of a base letter, the distinguishability between [فاء, one of the letters of the Arabic alphabet, Feh] a semantic letter and [فاء] base of a base letter, the distinguishability between [او, which means: or] of a semantic letter and [او] of a base letter and cases of the distinguishability between the called noun (Arabic: منادی, interjection, the vocative) and attached pronoun and similar cases that have been analyzed in a descriptive and comparative method; so, that the value of the phoneme of stress becomes clear to the audience, however, the percentage of phonological value of stress is much less than the non-phonological value of stress on Arabic.
خلاصه ماشینی:
بر همین اساس در این پژوهش سعی شده تا به دو پرسش اساسی پاسخ داده شود: یکی اینکه معنا و مفهوم ارزش واجی تکیه در زبان قرآن چیست؟ و دیگر اینکه تأثیر مفهومی تکیۀ هجایی در چه گسترهای و چه مواردی از واژگان قرآنی را شامل میشود؟ البته باید متذکر شویم که تحلیل معنایی تکیه واژگانی در سیاق جمله و بالاتر از آن اختصاص پیدا میکند، همین موارد مبنا قرار میگیرد.
یکی از مواردی که در قرآن کریم منطبق بر این نوع ادا میباشد، واژگانی چون «أَحَدٌ، لِأَحَدٍ، کأَحَدٍ» است که 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ مانند: ﴿قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ﴾ (اخلاص/ 1) در آموزش کلاسیک تکیه میگویند: «واژۀ ”أحد“ با تکیه بر هجای آغازین ”أَ“ در واقع اثبات صفت وحدانیت برای خداوند است، اما با جابهجایی محل تکیه و انتقال آن به هجای بعدی (حَدْ) ـ به هنگام وقفـ نقش صرفیِ آن از اسم ثلاثی مجرد به افعل تفضیل (أَحَدّ) تغییر کرده و باعث دگرگونی معنا در واژه میشود و چنین فهمیده میشود که خداوند خود را به تیزی و تندی ـکه اصطلاحاً «آهنگ و نواز» گفته میشودـ از این بحث خارج است.
نقش ممیزی تکیه بین فاء حرف معنا و فاء حرف مبنا برخی واژگان مرکب ـ هرچند بسیار اندکـ از نوع فعل که متصل به حرف فاء در اول آن باشد، در قرآن کریم وجود دارد که با توجه به نوع جایابی تکیه، علاوه بر ساختار صرفی کلمه، معنا نیز ممکن است تغییر کند؛ برای نمونه، محمد حسن حسن جبل درباره آیه شریفه ﴿فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ (حجر/ 29) میگوید: «سزاوار است که واژه ”فقعوا“ طوری خوانده نشود که گمان رود فاء، حرف اصلی فعل است» (حسن جبل، 1427: 175).