چکیده:
هدف این پژوهش مطالعۀ تجارب زیستۀ زنان مطلقۀ شهر ایلام در مورد طلاق است. به این منظور از روش کیفی و رویکرد نظریۀ زمینه ای استفاده شد. مشارکت کنندگان در تحقیق عبارتنداز 18 تن از زنان مطلقۀ در شهر ایلام، خانواده های آنان که با تکنیک مصاحبۀ عمیق و نیمه استاندارد با آنها گفتگو شد. تحلیل مصاحبه ها، به شکل گیری مدل پارادایمی با مقولاتی مانند «باور زنان نسبت به مسئلۀ طلاق»، شرایط علی با مقولۀ «شرایط تنشزا»، و شرایط میانجی با مقولههایی مانند نبود مهارتهای ارتباطی بین فردی، ناهمسان همسری، فشار هنجاری، زیست دوگانه»، شرایط زمینهای با مقولههایی؛ مانند «بستر اقتصادی»، «بستر فرهنگی»، کژکارکردی خانوادهها»، و راهبردهایی مانند «اعتراض به وضعیت»،«راهبردهای اجباری نزدیکی به شکست»،«مدیریت وضعیت») و پیامدهایی در سطح فردی، خانوادگی، اجتماعی منتهی شد. با در نظرگرفتن رابطۀ بین مجموعه مقولات، مفهوم دوسوگرایی جامعه شناختی» که در آن شاهد تناقضات میان هنجار اصلی (هنجارهای برگرفته از سنتها و عصبیتها) و ضدهنجار فرعی (ارزشهای اجتماعی-فرهنگی مدرن) هستیم، استخراج شد.
The purpose of this study is to study the lived experiences of divorced women in Ilam city on the issue of divorce using a qualitative method and a methodological approach. Participants were divorced Ilam women, their families, and key informants, 18 of whom were selected by theoretical saturation criteria. Using in-depth and semi-standard interview techniques, and based on the dimensions of the method approach, which include receiving the phenomenon, causal conditions, contextual conditions, intervention conditions, strategies and consequences, qualitative coding data have been analyzed. Analysis of interviews, the formation of a paradigm model in the form of categories such as "women's belief in the issue of divorce", causal conditions in the form of "stressful conditions", "family dysfunction", and mediating conditions in the form of "imperfect socio-religious socialization" "Normative pressure due to ethnic-tribal nervousness", "Contradiction of norm with reality (anti-norm)", contextual conditions in the form of "economic and cultural context", "Lack of interpersonal communication skills in the region", and "Strategies Forced closeness to failure "," protest strategies ", and finally the category of negative and positive individual consequences, negative family, socio-cultural. Considering the relationship between the categories, the concept of "sociological ambivalence" in which we see contradictions between the main norm (norms derived from traditions and nerves) and the sub-norm (modern socio-cultural values) was extracted.
خلاصه ماشینی:
بدین ترتیب، پژوهش حاضر طلاق را یک کنش اجتماعی معنادار از سوی سوژهای عامل و پدیدهای چندبعدی در نظر دارد که نمیتوان آن را با نگاهی بیرونی مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد و اینکه زنان مطلقۀ شهر ایلام اساساً علل، بسترها، پیامدها و زندگی بعد از طلاق یا به عبارتی دیگر، جهان اجتماعی خود را چطور میبینند و ارزیابی آنها از این قضیه چیست.
اول آنکه بیشتر تحقیقات با رویکرد کمی- پوزیتیویستی انجام شدهاند در حالیکه رویکرد روشی این تحقیق بهصورت کیفی است؛ چرا که پژوهش حاضر طلاق را یک کنش اجتماعی معنادار از سوی سوژهای عامل و همچنین پدیدهای چندبعدی میداند که نمی توان آن را با نگاهی بیرونی مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد.
آنچه در این مطالعه، حائز اهمیت میباشد نگاه امیک به این مسئله و اینکه زنان مطلقه شهر ایلام اساساً علل، بسترها، پیامدها و زندگی بعد از طلاق یا به عبارتی دیگر، جهان اجتماعی خود را چطور میبینند و ارزیابی آنها از این قضیه به چه صورتی است.
منظور از دوسوگرایی در تحقیق حاضر، تناقضی است که میان آموزههای ناشی از هنجارهای سنتی و عصبیتهای ایلی و طایفهای (توجه ویژه به فرزند ذکور، عدم توجه به فرزند دختر، خشونت و اجرای تصمیمات با زور و فشار، نبود فرهنگ گفتگو، ازدواج در سنین پایین، ازدواج های اجباری، تقلید مذهبی از نیاکان و عدم اعتقادات قلبی-عملی، ) وجود دارد و رواج آموزههای نوگرایانه (تساوی طلبی جنسیتی، مصرف رسانه؛ ارتباطات اجتماعی با دیگری مهم، شهرنشینی سریع، تحصیلات و اشتغال زنان، آموزههای دینی در مورد تکریم و احترام به زن) در بسیاری موارد در چالش با آموزههایی قرار داشت که در یک چارچوب هنجاری متعین برای زنان درونی شده بود.