چکیده:
اکثر قریب به اتفاق فلاسفه سنتی و اسلامی، قائل به واقعانگاری رنگ هستند و رنگ را موجودی خارجی میدانند و بنا به علوم طبیعی هر دوران و دانش فلسفی خود، به بررسی و تبیین چیستی رنگ همت گماردهاند. نظریه واقعانگاری پیرامون چیستی رنگ، شامل آراء فیلسوفان قبل از ابن سینا و خود وی دربارۀ رنگ میباشد. اما از آنجایی که اقوال فیلسوفان مشایی و اشراقی و متعالیه از ابن سینا تا کنون، تغییرات قابل توجهی نداشته است و با کمی تفاوت، همان عبارات، مطالب و دیدگاههای ابن سینا دربارۀ رنگ، در کتب بعدی نیز منتقل شده است، بنابراین بررسی نظریات ابن سینا درباره چیستی رنگ حائز اهمیت است. در این نوشتار، ضمن اشاره به اقوال فلاسفه سنتی، به نقل و بررسی چیستی رنگ با تأکید بر دیدگاه ابن سینا میپردازیم و ضمن نقد نظریه ابن سینا دربارۀ چیستی رنگ، به ارائه فرضیه جدیدی که چیستی رنگ را ترکیبی از یک فرایند میداند، خواهیم پرداخت.
Most of the traditional and Islamic philosophers believe in the realism of colours and think that the colours are physical properties and according to the natural sciences of every period (era) and their philosophy science has examined and determined the whatness of colours. The theory of realism about the whatness of colours compasses the opinions of philosophers before Avicenna and his opinions himself about colours but since the sayings of Mashaei (Peripatetic), Ishraqi (illuminative) and mutaʿaliyah (transcendent) philosophers from Avicenna by now have not changed notably and with a little change the same statements, subjects and opinions of Avicenna about colours have been transferred to the next books, too. It is important (noticeable) to investigate Avicenna’s opinions about the whatness of colours. Meanwhile presenting the traditional philosophers’ sayings this paper studies and narrates the whatness of colours by emphasizing Avicenna’s opinion; meanwhile, criticizing Avicenna’s opinion about the whatness of colours it is presented a new hypothesis that the whatness of colours is a composition of a process.
خلاصه ماشینی:
اما از آنجایی که اقوال فیلسوفان مشایی و اشراقی و متعالیه از ابن سینا تا کنون، تغییرات قابل توجهی نداشته است و با کمی تفاوت، همان عبارات، مطالب و دیدگاههای ابن سینا دربارۀ رنگ، در کتب بعدی نیز منتقل شده است، بنابراین بررسی نظریات ابن سینا درباره چیستی رنگ حائز اهمیت است.
همچنین توجه به این نکته نیز ضروری است که با فرض وجود خارجی رنگ، ما دو موجود را شناختهایم؛ یکی موجودِ رنگِ خارجی، و دیگری تصوری که از رنگ در ذهن خود داریم؛ همانند مصادیق انسانهای خارجی و تصور ذهنی آنها به صورت مفهوم کلی و مصادیق انسان.
آیا رنگ نمیتواند هم وجود ذهنی و هم وجود خارجی داشته باشد؟ با توجه به دو فرضی که بیان شد و لوازم جانبی آن، شاید بتوان فرض سومی را نیز مطرح نمود: آیا رنگ نمیتواند هم وجود ذهنی و هم وجود خارجی داشته باشد؟ قبل از پاسخ به این سؤال، باید دانسته شود که رنگ چه نسبتی با دیگر اشیاء دارد؟ آیا دانستن این نسبت نمیتواند جایگاه خارجی یا ذهنی بودن پدیدۀ رنگ را روشنتر نماید؟ اگر پدیدهای با وجود و فرایند چند چیز برای انسان موجود میگردد، باید این پدیده را در هر کدام از این مراحل فرایند، به چه بنامیم؟ یا اینکه این گونه بپرسیم: چه موقع و چه زمانی در فرایند این چهار مرحله یا وضعیت، «رنگ» رنگ میشود؟برای نمونه باید مشخص کنیم که آیا تفاوتی میان موج و رنگ هست یا نه؟ آیا آنچه در پیرامون موجودات وجود دارد ـ یعنی موج یا ذرات در حال حرکتـ ، و آنها نسبت به آن واکنش خاص نشان میدهند، شامل عنوان «رنگ» میگردد یا خیر؟ مثلاً فرض کنید که نور (موج الکترومغناطیس) در اتاقی که در آن چند شیء (مثلاً سنگ، گیاه، حیوان، انسان) حاضرند، وجود دارد.