چکیده:
این مقاله شامل دو قسمت است: در بخش اول تذکرۀ مجمع الفضلاء تالیف خواجه محمّد عارف بقائی بخارایی از شعرا و ادبای اواخر قرن دهم و اوایل سدۀ یازدهم هجری با توجه به منابع موجود معرفی شده و در بخش دوم سرگذشت فردوسی از نسخۀ خطی منحصر به فرد این تذکره که روبرداری آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است، نقل گردیده. در این شرححال که مثل اغلب موارد دیگر آمیخته با افسانه و خیالپردازی است برخی نکتههای تازه هست که به همین دلیل نقل و چاپ آن را برای خوانندگان پاژ و کسانی که بخواهند مورد فردوسی تحقیق کنند بیفایده ندانستیم.
خلاصه ماشینی:
ترجمۀ حال فردوسی از نسخة خطی مجمعالفضلاء دکتر محمّدجعفر یاحقی1 (به مناسبت پایان شاهنامه 25 اسفندارمذ سال 400) چکیده این مقاله شامل دو قسمت است: در بخش اول تذکرۀ مجمع الفضلاء تألیف خواجه محمّد عارف بقائی بخارایی از شعرا و ادبای اواخر قرن دهم و اوایل سدۀ یازدهم هجری با توجه به منابع موجود معرفی شده و در بخش دوم سرگذشت فردوسی از نسخۀ خطی منحصر به فرد این تذکره که روبرداری آن در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است، نقل گردیده.
روایت دیگر مربوط به این دستنویس با آنچه نقوی گفته، قدری متفاوت است به این بیان که: به نوشتۀ عبدالحی حبیبی: «نسخۀ خطی بسیار بدخط و ناقصی از این کتاب، که ظاهراً نسخۀ دیگری از آن پدید نیست، در کابل پیش دوستی دیده و ازو گرفته بودم، اگر چه خواندن آن نسخۀ مشوّش برای کاتبان دشوار بود، باز هم در مدت چند روز به وسیلۀ چندین کاتب، نقلی از آن گرفتم که اینک نزدم موجود است»(حبیبی، 1339: 525).
بر ظهر برگ اول نسخۀ 6546 کتابخانۀ مرکزی که تصویر دیجیتالی آن در اختیار است، اطلاعات دیگری در مورد استنساخ نسخه به دست داده شده است به این شرح: «این نسخۀ نادر که اصل آن مال آقای بینوا بوده از روی خط واحد مغشوش و مغلوط و از رهگذر بیمبالاتی صاحبان سابق آن بعضی اوراق کنده و مقطوع بود و از روی کاغذ حدس زده میشد که دو قرن پیشتر نوشته شده.
چون به غزنی نزدیک شد، چنانچه اتفاق افتاد، عنصری و فرّخی و عسجدی از پیش معاشران گریخته بودند و در جای مخصوص نهان نشسته، در عشرت بودند، که فردوسی از دور ایشان را دید و روی به ایشان آورد و با خود گفت که پیش ایشان بروم، احوال شهر معلوم سازم.