چکیده:
شانهبهشانه دقیق, ظریف, عمیق» پیچیده و فراخترشدن گستره و جغرافیای
پرچینوشکن منابع موضوعی و مادههای فرهنگی مورد مشاهده و مطالعه
باستانشناسان» طی دهههای اخیرء به طرز اجتنابناپذیر و به ضرورت. شاهد
رویش و رشد و پاگرفتن و پدیدارشدن مشربهاء رویکردهاء گرایشها و
تحوللات نظری و عملی چشمگیر در درون باستانشناسی چونان یک رشته و
دانش دانشگاهی جدید بودهایم. مطرح شدن رویکردهای باستانشناسی ادراکی
و اندیشه و آیین و دین از جمله همین گرایشهای نوبنیاد و افقهای جدید در
عرصه مطالعات باستانشناسی بوده است. عالمان رشتهها و دانشهای انسانی
نیک میدانند که دورهها را با اندیشههاء نظامهای دانایی» معناییء ارزشی و
اعتقادی که مردمان هر جامعه در هر دوره و مقطع زمانی بنیاد نهاده و پدید
آورده و یا بد آن باور ورزیدهند میتوان شناخت و فهمید و معرّقی کرد اما
وقتی این سنّتها و نظامهای فکری و معرفتی و معنایی و ارزشی و اعتقادی,
خود عملا مدفون و مفقود و غایب هستند و آنچه پیش روی و در کف و منظر
ما نهاده است چیزی نیست مگرتلی از مادههای الکن و رسوبات و بقایای به
اصطلاح فرهنگی گذشته؛ چه خواهیم کرد؟ ایا باز میتوان امیدوار بود به کمک
و به وساطت همین ماذههای معیوب و تغییرصورت و سیرت پذیرفته و خامش
و مثله و مبهم و مشوش و مخدوش و متفرق و متکثرگذشته. به معرضت
ومنظری قابل قبول و قانعکننده دربارة نظامهای ارزشی و اعتقادی و آییسی
دورهها و فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای بشری مرده و مدفون و مفقود و
غایب گذشته» دست یافت؟ روی سخن و نقد و تحلیل نوشتار حاضر, معطوف
به طرّح سلسله مسالهها و مباحث نظری و معرفت شناختی دربارة کاستیها و
توانمایههای باستانشناسی ایین و دین در به دست دادن معرفت و منظری قابل
قبول دربارة حیات دینی و رفتارها و نظامهای آیینی مفقود و مدفون گذشته از
همین موضع و زاویة نگاه معرفت: کاو و انتقادی محور است .