چکیده:
جدال واقعیت و تخیل از دوران باستان تا به امروز به اشکال مختلف بروز و ظهور داشته است. بر مبنای این دوگانگی، تخیل چیزی مقابل واقعیت تجربی قلمداد میشود که تنها قادر است احساسات آدمی را برانگیزد و با دلالتی ضمنی به چیزهایی اشاره کند که ساخته و پرداختهی ذهن آدمی است و نقشی در شناخت ما ندارد. این جدال یکی از محوریترین بحثهای پل ریکور را شکل میدهد. او میکوشد تا با نقد و تحلیل نظریههای پیشین از این تقابل فراتر رفته و تأکید خود را بر وجة کارکردی تخیل و نفوذ آن در واقعیت بگذارد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با کاوش در نوشتههای مختلف ریکور چهارچوبی از تحلیل او به دست دهد تا از این طریق نشان دهد چگونه تخیل در ساخت و پرداخت واقعیت نقشی عمده ایفا میکند. از این رو، نخست با تکیه بر آرا و نقدهای ریکور چرخش زبانی او در بحث تخیل را شرح میدهیم و سپس به کارکردها و پیامدهایی میپردازیم که از پس این ساز و کار زبانی آشکار میشوند. این کارکردها که میتوان آنان را تألیف شاکلهساز و طرحافکنی معناهای ممکن نامید در سه گام تشریح میشوند. در این مسیر، میتوان دید چگونه شاکلهای بوطیقایی با ابداع معنای تازه تصویری خلق میکند که با ارجاع غیر مستقیم خود به واقعیت از آن آشناییزدایی میکند. در انتها نیز اشاره میکنیم که این فهم تازه از واقعیت چه تأثیری در نگرش ما به جهان دارد.
Imagination is most traditionally assumed as something that is a contradiction of reality. Accordingly, it is considered as a faculty that is merely able to evoke our emotions and feelings and implies unreal things that do not contribute to cognition. This is one of the most important themes of Paul Ricoeurˊs theory. By analyzing and criticizing other theories, he tries to go over this contradiction and emphasizes the functional aspect of imagination and its contribution to reality. By exploring through various texts of Ricoeur, in order to achieve an organized framework, this article seeks to show how imagination can play a main role in the construction of reality. Therefore, by taking up Ricoeurˊs claims, first of all, we explain his verbal turn which has two functions and also significant consequences. These functions include schematizing synthesis and projecting new meanings, which elaborated on three levels. In this way, it can be seen how a poetic schema creates a picture by inventing a new meaning, which indirectly refers to reality and hence defamiliarizes it. Finally, we try to point out the most key consequences of this new understanding.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر در پي آن است تا با کاوش در نوشته هاي مختلف ريکور چهارچوبي از تحليل او به دست دهد تا از اين طريق نشان دهد چگونه تخيل در ساخت و پرداخت واقعيت نقشي عمده ايفا ميکند.
مشارکت تخيل در ساخت واقعيت بنيان اصلي هرمنوتيک ريکور است ، چيزي که او تلاش ميکند تا در گام سوم تخيل و کارکرد دوم آن ، يعني خلق جهان هاي ممکن ، تحت مفهوم ارجاع نشان دهد.
٥. ارجاع بوطيقايي کارکرد دوم تخيل زباني، يعني طرح افکني امکان هاي تازه ، در گام سوم است که ظهور ميکند: اينجاست که تصوير وجه سلبي را وارد فرايند تخيل ميکند، يعني همان تعليق نسبت به واقعيت (١٥١ :١٩٧٨ ,Ricoeur).
اما اگر چنان که گفتيم ، فرآيند زباني تخيل تصويري ايجاد ميکند که مرجعي بيروني ندارد و شاکله اي بوطيقايي است ، به چه طريق ميتواند به واقعيتي وراي خود ارجاع دهد و اين فراتر رفتن به چه معنايي ميتواند در جهان ما کارکرد داشته باشد.
ريکور براي برجسته کردن تقابل واقعيت و داستان به بحث قديمي تقابل ميان معنا و ارجاع اشاره ميکند١ که در آن "sense" معناي درون ماندگار متن يا همان معناي زباني است و "reference" مدلول اين معنا يا دلالتي است که در خارج از حوزة زبان وجود دارد (٢٥٦ :٢٠٠٤ ,Ricoeur).