چکیده:
بررسی نوع نسبیت گرایی در«الهیات تفهمی» ونقد مبنایی آن براساس حکمت متعالیه، مسأله اصلی این پژوهش است. برای این منظور در مرحله نخست، آثارمجتهد شبستری درموضوع الهیات که خود ازآن به «الهیات تفهمی» تعبیر کرده است، با روش توصیفی و تحلیلی مورد بررسی وسپس بر اساس قواعد حکمت متعالیه مورد نقد قرارگرفته است. یافته های این پژوهش حاکی از آنست که هرمنوتیک شبستری هرچند مردد بین هرمنوتیک مؤلف محور شلایرماخری وهرمنوتیک مفسرمحور گادامری است لیکن سمت و سوی بیشتری به سمت هرمنوتیک فلسفی گادامری دارد. حتی گاه ازین فراتر رفته و معنا را امری پسینی می داند که درفرایند فهم ساخته می شود که در هر حال مشوب به نسبیت گرایی است. مبنا شکافی انواع نسبیت گرایی بیانگرآنست که شکاف بین سوژه و ابژه منشأ انواع نسبیت گرایی است که به دنباله چالش چگونگی رابطه عین و ذهن به وجود آمده است. حال آنکه با اصول معرفت شناختی حکمت متعالیه، این شکاف از ابتدا پر شده وبه لوازم نسبیت گرایانه نمی انجامد.
The main issue of this research is the study of the type of relativism in "cognitive theology" and its basic critique based on transcendent wisdom. For this purpose, in the first stage, the works of Mujtahid Shabestari on the subject of theology, called by him as "cognitive theology", have been studied in a descriptive and analytical method and, then, criticized according to the rules of transcendent wisdom. The findings of this study indicate that Shabestari hermeneutics, although hesitant between Schleiermacherchr('39')s author-centered hermeneutics and Gadameri-centered interpreter hermeneutics, has a more inclined direction towards Gadamerichr('39')s philosophical hermeneutics. Sometimes it even goes beyond this and considers meaning as a posterior thing that is made in the process of understanding, which in any case is similar to relativism. The gap between the types of relativism indicates that the gap between subject and object is the origin of the types of relativism that have arisen following the challenge of how the object and the mind relate. However, with the epistemological principles of transcendent wisdom, this gap is filled from the beginning and does not lead to relativistic devices.
Keywords: Relativism, Hermeneutics, Gadamer, Mujtahid Shabestari, Transcendent Wisdom.
خلاصه ماشینی:
در تمسک مطابقي وي به هرمنوتيک فلسفي تأملاتي وجود دارد اما بیتردید وي براساس اين روش فلسفي، تعريف جديدي از دين، نبوت، رسالت، قرآن و حتي خدا ارائه داده و تفهم را با همان اصول هرمنوتيکياش بهجاي تفسير متن ديني قرار داده است.
تمسک اين قبيل نوانديشان به روشهاي نسبيتگرايانه هرمنوتيکي در نظريه فهم و معنا در حالي اتفاق افتاده که در سنت اسلامي، مشرب فلسفي حکمت متعاليه با تعريفي هستيشناسانه از مقوله معرفت و سپس پيوند آن با نفس فاعل شناسا، چنان در وادي معرفت و شناخت طي طريق کرده است که ابتلاي نسبيتگرايي براي آن سالبه به انتفاء موضوع بوده است.
وي تأکيد ميکند تفهم حتماً و ضرورتاً بايد طبق آنچه در عصر حاضر درباره فهم و تفهم و چگونگي ممکن شدن آن در ميان فيلسوفان مطرح است، انجام گيرد و اين همان تحول بزرگي است که اگر الهيات تفسيري يا الهيات فقيهان به آن تن ندهند، مسلمانان کشورهاي اسلامي در گرداب و پيچوخمهاي پرتلاطم زيستن در جهان مدرن غرق ميشوند.
دراينميان هر نظر قويتر باشد، مقبولتر خواهد بود اما تضميني به مقبوليت هميشگي آن نيست بنابر نظريه دوم که در آن معنا فراتر از مقصود مؤلف است و در اثر روي هم افتادن افق تاريخي فهمنده و پديدار شدن متن شکل ميگيرد، معناي متن براي انسانها متفاوت ميشود.
فهم قطعي و نهايي وجود ندارد اگر از مجتهد شبستري پرسش شود آيا نقش پيشفرضها در فهم يا نقش افق هرمنوتيکي و يا دور هرمنوتيکي در فهمهاي متکثر از يک متن به اين معناست که متن، معنايي دربر ندارد و اين مفسران هستند که براي متن، معنا تعيين ميکنند و بنابراين معناي متن، يکسره وابسته به پيشفرضها و علايق است، وي در پاسخ اين نظر را رد ميکند.