چکیده:
تقابل ضرورت علّی با ارادۀ آزاد و اختیار آدمی یکی از مسائل مهم و چالش برانگیز در تاریخ فلسفه و کلام اسلامی بوده است. بسیاری از متفکران سعی بر حل این دشواره داشتهاند. شهید صدر از اندیشمندان ناسازگارگرای معاصر است که با وامگیری از «نظریۀ طلب» محقق نائینی و جرحوتعدیل و تکمیل آن، طرحی نو در این مسئله درانداخته است. با این بیان که «فعل انسان به عنوان یکی از مصادیق قاعدۀ ضرورت علّی تا وجوب پیدا نکند، وجود نمییابد و وجوب (ضرورت) تنافی با اختیار دارد؛ پس انسان در افعالش مجبور است» طرح اشکال کرده است و با تخصیص قاعدۀ فلسفی «ضرورت بالغیر» که از وجوه و صُور ضرورت علّی است، جریان این قاعده در فاعلهای مختار را انکار کرده و با افزودن مادۀ سلطنت به مواد سهگانۀ فلسفی (وجوب، امکان، امتناع) صورت قاعده را از «الشَئُ مَا لَم یَجِب لَم یُوجَد» به «الشَیءُ لایُوجَدُ اِلّا بِالوُجُوبِ أو السَلطَنَه» تغییر داده است. در پژوهش حاضر، برآنیم که به شیوهای تحلیلی «نظریۀ سلطنت» را تبیین کنیم و با رفع اشکالات، اتقان و صحت آن را به اثبات برسانیم تا ارادۀ آزاد و شبهه جبر را بر محملی صحیح بنشانیم.
The contrast between causal necessity and human free will has been a major challenging problem throughout the history of Islamic philosophy and theology. Many intellectuals have tried to solve the problem. Shahid Sadr is a contemporary incompatibilist Muslim scholar who contributed to the problem by borrowing and modifying Naʾini’s ‘theory of will’ (talab). He has formulated the problem as follows: as long as the human action is not necessitated as an instance of the principle of causal necessity it cannot exist, and such necessity is incompatible with free will, so human actions are deterministic. He then believes that the philosophical principle of “necessitation by the other,” as an aspect of causal necessity, finds an exception in free agents, and by adding the matter of dominion (saltana) to the three philosophical matters (i.e. necessity, possibility, and impossibility), he has changed the principle from “the thing is not made existent as long as it is not necessitated” to “the thing is not made existent except by necessity or dominion.” In this paper, we seek to provide an analytic account of the ‘theory of dominion,’ establishing its cogency and accuracy by replying to objections, and in this way, we try to do justice to the free will and the problem of determinism.
خلاصه ماشینی:
پاسخ نائینی: گسترۀ قاعدۀ ضرورت بالغیر، سرزمینهای پست فاعلهای طبیعی را شامل میشود، اما دست این قاعده از نیل به وادی رفیع فاعلهای مختار کوتاه است؛ بنابراین اعمال قدرت نفس یا همان «سلطنت نفس» که ازجمله فعلهای فاعل مختار به حساب میآید، از اطلاق این قاعده خارج است و حاجتی نیست که ابتدا واجب شود سپس موجود؛ بنابراین بحث از اختیاری یا جبریبودن آن علت سالبه به انتفاء موضوع است؛ چراکه اعمال قدرت نفس از آن ممکناتی نیست که برای وجود، نیاز به وجوب سابق دارند؛ البته این به معنای نفی امکان ذاتی و بینیازی آن به فاعل و مرجح نیست، بلکه هم فاعل دارد، هم مرجح؛ فاعلش ذات نفس است و مرجحش مبادی پیشین؛ بیان مطلب آنکه اگر شوق اکید و اراده به فعلی تعلق گرفت، طلب آن نزد نفس ترجیح پیدا میکند، وگرنه انسان فعلی را که فایدهای در آن نبیند و شوقی به آن پیدا نکرده باشد، طلب نمیکند.
او این پاسخ را بهصورت اجمالی پذیرفته است و در این که راه حل مسئله تخصیص قاعدۀ ضرورت بالغیر است، با نائینی هم داستان است؛ اما در نحوۀ تبیین، با او اختلاف نظر دارد و بیانش را مبتلا به سه اشکال میداند: نظریۀ طلب میکوشد با تفکیک بین اعمال قدرت نفس و عمل خارجی، مشکل را حل کند؛ در حالی که اعمال و عمل مصداقاً اتحاد دارند و تفاوتشان صرفاً اعتباری است؛ اعمال همان عمل است؛ اما به لحاظ نسبتی که با فاعل دارد و از آن جهت که فعل اوست و عمل، صورت ظاهر یافتۀ اعمال است، با قطع نظر از نسبتی که با فاعلش دارد؛ پس اینکه اعمال را از قاعده خارج کردهاند، ولی عمل را داخل دانستهاند، صحیح نیست؛ زیرا وجوب و ضرورت، امری واقعی و غیراعتباری است و با اعتبار معتبِر تغییر نمیکند.