چکیده:
در اوان مشروطیت به دلیل امپرسیون و فشاری که به طور روز افزون بر روشنفکران
و ادبا وارد میآمد، دمکراتیک معانی شعری و معانی دمکراتیکی شاعری، زیر بار فشار
دیکتاتوری رضا شاهی خیلی کم رنگ میشود ولی ادامه دارد. جز در مورد فرخی، لاهوتی
که صداهای تازهای بر صداهای مشروطه افزودند، نیما و استاد شهریار از جمله صداهایی اند
که کاریکاتور وار و سمبولیک به راز گشایی و رازگشویی دوران خود میپردازند. هر چند
اشعار این دو شاعر، با آلترناتیو کردن انتقاد به جای ستیز آشکار، سیری در این جریان دارند،
لیکن سایه ای از رمانتیسم را که از خصوصیات سبکی دوره شاعری آنان میباشد، نیز، در
انها جایگزین شده است. با توجه به متاثر شدن این شاخه رمانتیسم از رمانتیسم فرانسه و
نیز جریانهای سیاسی اجتماعی دوران این دو شاعر، لذا تطبیق و بررسی اندیشههای آنان
در حوزه اجتماعی و سیاسی، حایز اهمیت میباشد. در این مقاله تلاش گردیده به این مهم
پرداخته شود.
خلاصه ماشینی:
تطبيق انديشه هاي مدرنيسمي استاد شهريار با نيما يوشيج در وادي اجتماع و سياست مهدي رضا کمالي بانياني ١ مجيد رضا کمالي بانياني ٢ چکيده : در اوان مشــروطيت به دليل امپرسيون و فشــاري که به طور روز افزون بر روشنفکران و ادبا وارد ميآمد، دمکراتيک معاني شــعري و معاني دمکراتيکي شــاعري، زير بار فشار ديکتاتوري رضا شاهي خيلي کم رنگ ميشود ولي ادامه دارد.
استاد شهريار جوان ، اما انديشمند که حشر و نشرش تا ســال ١٣٠٨ با شاعران دوره مشروطيت ملک الشعرا بهار و ميرزاده عشقي او را مستعد به پذيرش انديشه هاي اجتماعي و تجدد گرايي در شعر کرده بود،آن چنان مسحور افسانه نيما شد که چندي پيرو مراد خود حافظ را هم فراموش کرد.
پاي شمع شبستان دو شــــاعر تنگ هم چون دو مـــرغ دلاويز مهر بر لب ولي چشم در چشم بــــا زبـــان دلي ســحر آمــيز خوش به گوش دل هم ســـرايند دلکش افسانه هايي دل انگيز ليــــک بر چهره هاهاله غــم واي يــــــارب دلي بــــود نــــيما تــــکه و پاره ،خـــونين و مـالين پــــــاره دوز و رفـــوگر در آنــــجا تيـــــرهاي ستم زهــــر آگـــين خونفشان چشم هر زخم ،ليکن هم در او بــرقي از کيفر و کين گفت نيما همين لخته خون است (استاد شهريار، ١٣٧٧، جلد يک ، ص ٥٢٦) در عصر اقــتدار رضاخاني که از سال ١٣٠٠ شروع شده و در سال ١٣٠٤ به اوج خود رسيده بود،تشکل ها و مرزبنديها در سطح جامعه نمود پيدا ميکردند.