چکیده:
جایگاه چین در اقتصاد جهانی از دهۀ 1970 به این سو دگرگونی شگرفی به خود دیده و از قاعدۀ هرم به رأس آن ارتقاء یافته است. پرسش این است که این جهش بر اثر چه عواملی و چگونه محقق شدهاست؟ در پژوهشهای موجود سه رویکردِ کارگزارانه، ساختاری و نهادی شناسائیپذیر هستند که هر یک تبیینی درخور تأمل به دست میدهند؛ اما هر کدام فقط قطعهای مجزا از جورچین پیچیدۀ این جهش را توضیح میدهند. این مقاله با استفاده از روش فرایندکاوی نشان میدهد که آنچه جهش اقتصادی چین را ممکن ساخت، تنها وجود عوامل ساختاری، نهادی و کارگزارانه نبود، بلکه تقارن مجموعهای از رویدادها و روندها بود که در سه لایۀ زمانی درازمدت، میانمدت و کوتاهمدت در محیط داخلی و بینالمللی چین رخ نشان دادند. از این میان، تغییر در جهانبینی چینیان بر اثر شکستهای پیاپیِ این کشور در دو سدۀ نوزدهم و بیستمِ میلادی و ظهور فرصتها و گشایشهایی در اقتصاد و سیاست بینالملل در دهۀ 1970، یک بزنگاه تاریخی را رقم زد که رهبری چین بهخوبی از آن بهره گرفت و با اجرای بههنگام اصلاحاتی عمیق در جهتگیریها و سیاستهای کلان داخلی و خارجی و اجرای یک برنامۀ منسجم و همآهنگ اقتصادی و مدیریتی، این خیز را ممکن و محقق ساخت. تأمل در تجربۀ چین نشان میدهد که التفات به زمانمندی، بهویژه در توسعهپژوهی، از این حیث حائز اهمیت است که ما را بیشاز پیش متوجه فرصتها و محدودیتهای دگرگونی در «بستر زمان» میکند.
China has underwent a great transformation in the global economic scene. Only as late as 1978, China was languishing in the base of the world economic pyramid. Today, it rules the roost (excluding the US) just after three decades. Three approaches have attempts to explain this astronomical rise: agential, structural, and institutional approaches, which give important insights into it for any careful viewer, but each approach explains only one piece of this great puzzle; in fact, as this paper demonstrates, it is not the presence or absence of institutional, structural, and agential contributors, but their ‘temporality’ or conjuncture that have shaped the destiny and quiddity of China’s economic transformation. This paper, while drawing upon all three approaches, employs process tracing to show that Chinese transformation has been nourished by timely conjuncture of all three factors in the three layers of long-term, middle-term, and short-term time. We also show that attentiveness to this missing link, i. e. temporality, especially in development studies, can help us at once to go beyond linear and teleological time and to grasp the opportunities and challenges of transformation in time.
خلاصه ماشینی:
زمان مندي و توسعه ؛ نقش بزنگاه تاريخي در خيز اقتصادي چين ابوالفضل دلاوري * محمد حيدري** چکيده جايگاه چين در اقتصاد جهاني از دهۀ ١٩٧٠ به اين سو دگرگوني شگرفي به خود ديده و از قاعدٔە هرم به رأس آن ارتقاء يافته است .
از اين ميان ، تغيير در جهان بيني چينيان بر اثر شکست هاي پياپي اين کشور در دو سدٔە نوزدهم و بيستم ميلادي و ظهور فرصت ها و گشايش هايي در اقتصاد و سياست بين الملل در دهۀ ١٩٧٠، يک بزنگاه تاريخي را رقم زد که رهبري چين به خوبي از آن بهره گرفت و با اجراي به هنگام اصــلاحاتي عميق در جهت گيري ها و سياست هاي کلان داخلي و خارجي و اجراي يک برنامۀ منسجم و هم آهنگ اقتصادي و مديريتي ، اين خيز را ممکن و محقق ساخت .
پرسشي که در اين سال ها توجه طيف وسيعي از پژوهشگران را به خود جلب کرده و اين مقاله نيز در جست وجوي پاسخي براي آن است اين است که : جهش اقتصادي چين چگونه ممکن و محقق شد؟ پيشينه و ضرورت انجام پژوهش در پژوهش هاي مربوط به جهش اقتصادي چين ، سه رويکرد متمايز قابل شناسايياست : نخست ، رويکرد کارگزارانه که نقش رهبران سياسي ، به ويژه دنگ شائوپينگ (;٢٠١٥ ,Dillon (١٩٩٥ ,Shambaugh و يــا ابتکــار عمــل رهبران محلي (١٩٩٦ ,Zhou ;١٩٩٨ ,White).