چکیده:
از مهمترین آثار فارسی نثر فی و متکلّف در اوایل قرن هفتم، «نفثهالمصدور» زیدری
نسوی است. در این کتاب، هرچند هدف اساسی، پرداختن به انواع صنایع لفظی و معنوی و
سپس به تصویر کشیدن اوضاع پریشان جامعه در زمان حمله مغولان است» موف برای
نگارش هرچه بهتر اثر، تشریح وقایع تاریخی و تفهیم هرچه بهتر مخاطب، از بیتهاء مصراعها
و امثال شاعران و نویسندگان فارسی در جای جای کتاب تضمین کرده و آنها را به شیوه-
های گوناگون با متن پیوند دادهاست. در این مقاله سعی بر این است که همین پیوندها در سه
شاخهة «پیوندهای دستوری»، «معنایی» و «ادبی» مورد بررسی قرار بگیرند. در بخش «پیوندهای
دستوری»، شیوههای گرهخوردن دستوری مصراعها و ابیات فارسی با عبارات قبل از خود و
نیز نقش آنها در متن بررسی میشود. در بخش «پیوندهای معنایی»، جایگاه اشعار و امثال در
آسان کردن القای معنا و ایراد هر چه بهتر روح کلام در قالب انواع مختلف ادبی (غنایی،
تعلیمی، انتقادی, اجتماعی و ...) تشریح میشود. در قسمت «پیوندهای ادبی» هم هنرنمایی
نویسنده در استعمال و تضمین انواع ابیات، مصاریع و امثال فارسی بر پایة انواع صنایع بدیعی
(توصیف، اغراق، طباق، تشبیه تمثبل، استفهام انکاری و ...) و مباحث بیانی (تشبیه، استعاره،
تشخیص، کنایه و ...) مورد بررسی قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
ذکر ابيات در آغاز کلام در هيچ جاي کتاب نفثه المصدور حّتي يک بيـت فارسـي هـم يافـت نمـيشـود کـه در ابتداي پاراگراف يا در سرآغاز سخني قرار گرفته باشد؛ به بيان ديگر، زيـدري در هـيچ جـاي کتاب ، از شعر فارسي در جايگاه براعت استهلال يا فنون ديگر سود نجسته است ؛ لـذا در ايـن کتاب موردي به چشم نميخورد که بيت يا مصراعي در ابتداي بندها با متن پيوند داشته باشد.
١-١- ذکر ابيات در ميان کلام فراوان است در لابه لاي سخن که نويسنده ، بيت يا ابياتي را با شيوه هاي متنوّع براي نيل به مقصود در بيان و تکميل کلام به کار ميبرد که اين کاربرد ممکن است بـه شـکلي با متن پيوند و ارتباط داشته باشد.
١-٢-٢- به صورت نقل قول براي هجو و نکوهش : جايي که قصد نويسنده هجو و نکوهش کسي است ، آبدار بودن سخن ايجاب ميکند که اشعاري را در لاي کلام از شاعري نقل کند و با اين شيوه ، پلي ارتباطي ميان بيـت و مـتن ساخته شود: «قلم تا بر کاغذ نهاد، قلم در ملک کشيد، و تـا نشـان کـرد، علامـت خيـر کـس نديد، و مرا از گفته هاي آن وقت ، يک دو بيت در حقّ او از ابيـات منتخـب عجـب الزّمـان در خاطر است : «اي شوم پي خلق کش ويران کن / يک شوم پيي بهر مسلمانان کن / چون از پـي شوم تو نميماند خلق / يک چند برو خدمت آن شومان کن » (همان : ٨٣).