چکیده:
داستان یوسف در جایگاه احسنالقصص، باعث شد که ، برداشتهای متفاوتی از آن شود. یکی از مهمترین این نظرگاهها، تأویلات عارفان است. در این نوشتار کوشیده ایم با استخراج مضامینی دیدگاه عارفان را تبیین کنیم. بدین منظور کتابهای تذکره الاولیا، رسالۀ قشیریه، نفحات الانس، کشفالمحجوب، تفسیر میبدی و ... بررسی و بنمایههای داستان یوسف در پیوند با مفاهیم بلند عرفانی که در دو بخش مفاهیم مرتبط با عشق و دیگر مفاهیم عرفانی قابل تقسیم است، تحلیل و بررسی شد. چنین مطالعه ای آشکار می کند، در این داستان بیش از هر موضوعی عنصر عشق برجسته است. دقت در دقایق عشق موجب می شود دریابیم چگونه عشق موجب برکشیدن داستان یوسف به مقام زیباترین داستان ها شده است. عشق به عنوان یکی از منازل معرفت، موجب دگرگونی اساسی در وجود سالک می شود. پرداختن به عنصر عشق و مفاهیم عرفانی مرتبط با آن داستان یوسف را به یکی از پربارترین و تأویل پذیرترین داستان های قرآنی مبدل کرده است. آینه بودن جمال یوسف و جلوگاه حسن الهی دانستن او که موجب بصیرت افزایی چنین عشقی می شود، غیرت معشوق بر عاشق، ایثار در محبت و فراموشی الم زخم و صدق عشق از موضوعاتی است که نشان می دهد، عشق موضوع کلیدی داستان یوسف در نگاه عارفان است. همچنین عارفان به نمادپردازی شخصیتهای داستان پرداخته اند. زلیخا نماد نفس لوامه، یعقوب نماد عقل، یوسف نماد دل یا سالک طریقت است که به دلیل توجه یعقوب عقل به او دچار حسد قوای غضب و شهوت شده است.
خلاصه ماشینی:
مقاطع مختلف زندگي يوسف (ع ) جلوه هاي گوناگوني از محبت ، عشق و برخي خصايل انساني والاي ديگر را در معرض ديد خواننده قرار ميدهد؛ از رشک بردن برادران يوسف به وي، انداختنش به چاه ، فروختن او به ثمن بخس ، رسيدن يوسف به بارگاه عزيز مصر، جايگاه او در نزد عزيز و خاندانش ، شيفتگي زليخا به وي، افتادن يوسف به زندان و سفيد شدن چشم يعقوب در فراق فرزند، تعبير و تأويل خواب ، قحطي مصر و عزت يوسف ، ديدار با برادران و در نهايت روشني ديده پدر از مشاهده يوسف .
روزبهان معتقد است عزيز مصر زليخا را از اين که به چشم نفسانيات در يوسف بنگرد منع ميکند زيرا سيماي او را آيينۀ جمال حق ميداند و نگريستن در جمال او با اين معرفت که يوسف آيينه اي است براي ديدار حسن ازلي موجب ميشود بتواند انوار حق را در او مشاهده کند.
ابن عربي نيز بينايي يعقوب « را بر اثر افکندن پيراهن يوسف بر سر يعقوب به اين دليل ميداند که پيراهن يوسف نمادي از نور حقيقت است که موجب بينايي يعقوب و وارد شدن نور بصيرت در چشمان او ميشود» (١٣٦٨: ٣٢١ـ٣٢٢)؛ بنابراين يوسف در انتهاي داستان شأن خويش را که آيينۀ جمال محبوب ازلي است بازمييابد و براي يعقوب بصيرت افزا ميشود؛ آن چنان که او آيينه اي ميشود که يعقوب از طريق آن حسن محبوب حقيقي را مشاهده ميکند.