چکیده:
مکتب وهابیت از مکاتب نوظهور دنیای اسلام است که مانند دیگر مکاتب، دارای یک منظومه فکری است. یکی از مسایلی که با شدت تمام در منظومه فکری وهابیان از آن دفاع میشود، مسیله امکان رویت خداوند متعال از سویی، و وقوع آن در قیامت برای مومنان از سوی دیگر است. وهابیان در این مسیله متکی به ادله نقلی هستند. آنچه در این نوشتار میآید، بررسی نظریه و ادله آنهاست. براساس مهمترین یافتههای این تحقیق، نظریه وهابیان با ادله عقلی متقن باطل میشود. ادله آنها نیز هرچند گاه بهلحاظ دلالی قابلیت اثبات مدعایشان را دارند، ولی با توجه به مسیله تاثیر پیشفرضهای یقینی در فهم نصوص دینی، چارهای جز تاویل آن نصوص نیست.
The school of Wahhabism is one of the emerging schools of the Islamic world, which, like other schools, has a system of thought. One of the issues that is strongly proposed in the Wahhabi intellectual system is the possibility of vision of God Almighty on the one hand, and its realization on the day of resurrection for the believers on the other hand. In this matter, Wahhabis have relied on narrated evidences, which this paper examine them. The conclusive rational arguments show that the Wahhabi theory is invalid. Although their arguments sometimes have the ability to prove their claims in terms of semantics, but considering the problem of the effect of certain assumptions on the understanding of religious texts, there is no choice but to interpret those texts.
خلاصه ماشینی:
اگرچه ممکن است موضوع این مقاله تکراری بهنظر آید، نوآوریهایی در این نوشتار وجود دارد که میتواند آن را از دیگر نوشتههایی که در ادامه به آنها اشاره میشود، ممتاز سازد: نخست آنکه باید دانست خصوص مسئلۀ رؤیت از دیدگاه وهابیان کمتر مدنظر بوده است؛ حال آنکه امروزه وهابیان را میتوان از پویاترین فرقههای اهلسنت بهشمار آورد؛ دوم آنکه تفکیک میان مسئلۀ امکان رؤیت خداوند در دنیا و نیز وقوع رویت خداوند در آخرت و بهتبع، تفکیک میان ادلۀ این دو مسئله، کمتر صورت گرفته است؛ سوم آنکه فهم دقیق دیدگاه وهابیان و تفکیک میان نظریات آنها در خصوص رؤیت ـ دیدن و چشمگرداندن ـ از نکات برجستۀ این نوشتار است؛ چهارم آنکه بررسی دقیق و لغتشناسانۀ واژگان بهکاررفته در آیات و روایات مورد ادعای وهابیان و داوری منصفانه و بهدور از پیشداوری دراینباره براساس منابع لغوی ـ که گاه به نگاه انتقادی به دیدگاه منکران رؤیت میانجامد ـ از دیگر نکاتی است که در دیگر آثار کمتر بهچشم میآید؛ پنجم آنکه ریشهیابی تاریخی سخنان و ادلۀ وهابیان در آثار پیشینیان از اهلسنت، از نکات قابل تأمل در این نوشتار است؛ ششم آنکه داوری نهایی مسئله براساس اصول معرفتشناسی، در هیچیک از آثار نگارشیافته دیده نمیشود.
بنابراین تا اینجا آیه از دست امامیه خارج میشود؛ ولی وهابیان پا را فراتر میگذارند و معتقدند که آیۀ کریمه بر مدعای آنها، یعنی امکان رؤیت غیرادراکی خداوند سبحان دلالت دارد؛ به این معنا که آیۀ کریمه در مقام مدح است و مدح آنگاه اتفاق میافتد که خداوند متعال درعینحالکه دیدنی است، به ادراک چشم درنیاید؛ ولی اگر خداوند اصلاً دیدنی نباشد و آنگاه گفته شود که به ادراک چشم درنمیآید، در این صورت مدحی برای خداوند سبحان نیست؛ چنانکه معدومات نیز ادراک به بصر نمیشوند.