چکیده:
دیدگاههای گوناگونی دربارۀ نسبت دین و اخلاق ارائه شده است. یکی از انواع نسبت میان آنها وابستگی روانشناختی آنها به همدیگر است. تامس نیگل ـ فیلسوف تحلیلی معاصرـ در نظریه اخلاق هنجاری خویش، با تفکیک زندگی مطلوب به زندگی خوش و اخلاقی، کوشیده است تا از عینیت ارزشهای زندگی خوش و اخلاقی دفاع کند. او با تفکیک 1) نگاه آفاقی و انفسی به زندگی؛ 2)تفکیک امیال انگیخته و ناانگیخته؛ 3) ارائه دیدگاههای برونگرا و درونگرا دربارة منشأ انگیزه اخلاقی و 4) ارائه دو تقریر حداقلی و حداکثری از درون گرایی، با دفاع از درونگرایی حداقلی، راه را برای دفاع از مؤلفههای همگرایی انگیزشی و عینیت ارزشهای زندگی خوش و اخلاقی، یعنی «مصلحت اندیشی» در زندگی خوش و «دیگرگزینی» در زندگی اخلاقی گشوده است. از سوی دیگر، نیگل بر این باور است که به مدد باورهای دینی میتوان همگرایی انگیزشی در زندگی خوش و اخلاقی را تقویت کرد و کمک آموزههای و باورهای دینی به همگرایی انگیزشی و عینیت ارزشهای زندگی خوش و اخلاقی را میتوان نوعی وابستگی روانشناختی غیر انحصاری و غیر الزامی ارزشهای اخلاقی به باورهای دینی شمردتفکیک زندگی مطلوب به زندگی خوش و اخلاقی و دفاع روانشناختی از عینیت آنها و دفاع از نوع خاصی از وابستگی روانشناختی ارزشهای اخلاقی به باورهای دینی از نقاط برجستهٔ نظریهٔ اخلاق هنجاری نیگل است، ولی تکیه او بر تبیین روانشناختی، محدود کردن ارزشهای اخلاقی به ارتباط انسانها با یکدیگر، عدم توجه به ارتباط انسانها با خداوند و طبیعت و عدم توجه به تفاوت باورهای دینی در ادیان در تبیین چگونگی وابستگی آنها به همدیگر از نکاتی است که شایسته است در نظریهٔ نیگل بدانها توجه شود.
One view on this relation considers religion and ethics to be psychologically interdependent. Dividing desirable life into good and moral life, Thomas Nagel, a contemporary analytic philosopher, has made an effort to defend the objectivity of the values of good and moral life. Making distinctions between (1) objective and subjective perspectives on life, (2) motivated and unmotivated desires, (3) internalism and externalism about the source of moral motivation, (4) minimalist and maximalist accounts of internalism, he argued for a minimalist account of internalism, and laid the foundations for supporting the convergent constituents of motivation and the objectivity of the values of good and moral life, i. e. prudence in good life and altruism in moral life. On the other hand, Nagel holds that one can strengthen motivational convergence in good and moral life by virtue of religious beliefs, and one can take religious beliefs’ contribution to motivational convergence and the objectivity of the values of good and moral life as a kind of contingent psychological dependence of moral values on religious beliefs. The prominent points of Nagel’s theory are that it splits desirable life into good and moral life, it makes a psychological defense of their objectivity. There are, nevertheless, some matters that could have been deserved to be reconsidered by Nagel’s theory: (1) his reliance on psychological explanation, (2) his limiting moral values only to human relations, (3) his inattention to man’s relation to God and the nature, and finally (4) his inattention to the differences of religious beliefs in various religions about how to explain their interdependence.
خلاصه ماشینی:
او با تفکيک نگاه آفـاقي و انفسـي بـه زنـدگي، تفکيـک اميال انگيخته و ناانگيخته و همچنين با ارائه ديدگاه هاي برون گرا و درون گرا دربارە منشأ انگيزش اخلاقـي و ارائـه دو تقرير حداقلي و حداکثري از درون گرايـي، ضـمن دفـاع از درون گرايـي حـداقلي، راه را بـراي دفـاع از مؤلفـه هاي همگرايي انگيزشي و عينيت ارزش هاي زندگي خوش و اخلاقـي (مصـلحت انديشـي و ديگـرگزينـي در زنـدگي اخلاقي ) گشوده است .
ثالثـا، «نگاه آفاقي» برابري طلب است ، يعني فاعل شناسا در اين نگاه خود را يک شخص در ميان ديگـر اشخاص تلقي ميکند و تلاش ميکند تا از خويش و تجربه زيسته خويش فراتر رود و منافع خـود را در راستاي منافع ديگران ببيند و همان طور که به منافع خود اهميـت ميدهـد، بـه منـافع ديگـران نيـز توجه کند و در نتيجه ، خواهان و طالب برابـري نسـبت بـه خـود و ديگـران بـوده و در کسـب منـافع خويش منافع ديگران را هم در نظر بگيرد، اما در نگاه انفسي ، تمام امکانات ، حالات و ظرفيـت هـاي دروني و شخصي در شـکل گيـري نگـاه فاعـل شناسـا، نقـش اساسـي ايفـا مـيکننـد و در نتيجـه ، فاعل شناسا خصلتي اولويت جويانه نسبت به منافع خويش پيدا ميکند و کسب منافعش نسبت بـه منافع و خواسته هاي ديگران از اولويت و تقدم بيشتري برخوردار خواهد بود (نيگل ، ۱۳۹۵، ص ۴۳).