چکیده:
مسئلة تناهی ابعاد از قدیمیترین مباحث فلسفة طبيعي است که نتایج آن وارد حوزة فلسفة الهی نیز شده است. سؤال اینست که ابعاد عالم و هر یک از اجسام طبیعی محدود و متناهی است یا نامحدود و نامتناهی؟ ارسطو نخستین فیلسوفی است که در تاریخ فلسفه به بررسی این مسئله پرداخته و نامتناهی بودن ابعاد یک جسم و عالم طبیعی را ممتنع دانسته است. ابنسینا نیز بپيروي از ارسطو، ابعاد جسم را متناهی میداند و براهین سهگانه تطبیق، مسامته و سلّمی را براي اثبات این نظریه بيان ميكند. فخررازی که مهمترین منتقد ابنسینا در تاریخ فلسفه است، در این مسئله نیز انتقاداتي بر نظریة ابنسینا وارد میداند. در اين پژوهش اثبات ميشود که اکثر اشکالات فخررازی در اينباره ناشی از خلط ذهن با خارج و مغالطة میان احکام مقولات نهگانه با مقولۀ کمّ متصل است.
The finitude of dimensions is one of the oldest problems of natural philosophy, the consequences of which have entered the realm of divine philosophy. The question is whether the dimensions of the world and each natural body is finite and limited or infinite and limitless. Aristotle was the first philosopher who studied this problem in the history of philosophy and ruled out the infinity of the dimensions of bodies and the natural world. In the same view, Ibn Sina maintained that the dimensions of body are finite and presented the three-fold arguments of correspondence, parallelism, and hierarchy in order to demonstrate this theory. Fakhr al-Din Razi, who is the most important critic of Ibn Sina in the history of philosophy, advanced some criticisms against this theory of Ibn Sina. This study proves that most of Fakhr al-Razi’s misconceptions in this regard originate in mixing the mind with the outside and the principles of the nine-fold categories with the category of quantity.
خلاصه ماشینی:
بنظر میرسد صرفنظر از نادرستی اشکالات فخررازی، این مقدمة بنیادین در استدلالهای مذکور صحیح نباشد، زیرا در این مقدمه تدلیسی مغالطی رخ داده است؛ به این بیان که هنگام تطبیق دادن مراتب و ابعاد یک سلسله نامتناهی بر یکدیگر، بدلیل اینکه یک طرف متناهی و جانب دیگر نامتناهی است، چنین تطبیقی تا بینهایت ادامه پيدا ميكند و به یک حد مشخص و معین ختم نميشود، چون مفروض، نامتناهی بودن ابعاد سلسله است.
فرض دوم اينست که آيا زیادات در یک شیء حاصل میگردد بدون اینکه تفاوتی میان ابعاد متناهی یا نامتناهی باشد؟ مسلماً چنین فرضی صحیح نبوده و باطل است، زیرا بعدی كه مشتمل بر همة زیادات باشد، باید آخرین بُعد باشد تا بعد از آن دیگری بعدی وجود نداشته باشد، در این صورت مشتمل بر همة زیادات مادون خواهد بود.
2. مسئلة تناهی یا نامتناهی بودن ابعاد دقیقاً همین است که آیا در فرض تداوم بینهایت دو بُعد یا دو سلسله، و تطبیق میان آن دو، تفاوت آن دو مسلماً در امر متناهی است؟ فرض براهین ابنسینا نیز همین است که اگر دو سلسله تا بینهایت تداوم یابند، کوتاهتر بودن یکی از دو سلسله نسبت به دیگری، قطعی و یقینی است.
ابنسینا در تقریر براهین فوق، به جزئی بعنوان آخرین جزء سلسله نظر ندارد بلکه اساس براهین، تداوم تفاوت متناهی در فرض نامتناهی بودن ابعاد است.
با توجه به اینکه زمان کمّ متصل ميباشد و از اينرو بُعد است، طبق مبانی فلسفی ابنسینا، زمان بُعد نامتناهی خواهد بود، حال آنکه ابنسینا با اقامة برهان درصدد اثبات نامتناهی بودن ابعاد است (همو، 1411: 1/ 194).