چکیده:
مرگ بهعنوان مقولهای رازناک موجد بسیاری از تأملات فلسفی، انگارههای ذهنی و تخیلات ادبی- هنری است. مرگطلبی و مرگهراسی از نمودهای مرگاندیشی و درنتیجه مرگآگاهیاند. مرگطلبی ممکن است برای گریز از رنج و دشواریهای موجود باشد و مرگهراسی نیز میتواند انسان را به پوچی بکشاند یا زمینهای باشد برای رشد و جستن معنای زندگی؛ زیرا برخی رستگاری را در مرگ میبینند و مرگ ممکن است به استحاله و دگرگونی درونی انسان منجر شود. درواقع این نوع مرگاندیشی در پیوند با معنای زندگی قرار میگیرد و مرز بین مرگ و زندگی از میان میرود؛ یعنی مرگ فارغ از وجه ویرانگرانهاش مفهوم زندگی را دربردارد. امید و ناامیدی نیز از حالات مهم بشری هستند که همواره انسان را در سیطره دارند و میتوان به پیوند این دوگانه با مرگ توجه کرد. این پژوهش بر آن است با روش توصیفی- تحلیلی انگارۀ مرگاندیشی در رمان ملکوت بهرام صادقی را در پیوند با دوگانۀ امید و ناامیدی بررسی و تحلیل کند و نشان دهد که مرگاندیشی و بهطورکلی پدیدار مرگ در ملکوت علاوه بر ارتباطش با ناامیدی، امید را نیز بازنمایی میکند. بنابراین، در رمان مزبور باید به این بُعد مرگاندیشی توجه کرد.
Death is a mysterious category that brings about loads of philosophical thoughts, mental ideas, and artistic literary imagination. Demanding death and fear of death are the appearances of thoughts of death, and the result of death consciousness in humans. Demanding death helps escape the pains and difficulties, and fear of death can either cause absurdity or be a way to discover the meaning of life, as some people find salvation in death so that it may transform their internal feelings. In fact, the latter type of thought of death is about the meaning of life to wipe out the border between life and death. So despite its destroying role, it includes the meaning of life. Hope and hopelessness are among important human features, which can be investigated in relation to death. This paper attempts to use a descriptive-analytical approach to investigate the relations between the thought of death and the duality of hope and hopelessness in the novel called Malakut by Bahram Sadeghi and show that thought of death and generally, the phenomenon of death in Malakut, not only is in relation to hopelessness but also represents hope. Therefore this dimension of death requires attention as well.
خلاصه ماشینی:
اميد و نااميدي نيز از حالات مهم بشــري هســتند که همواره انســان را در ســيطره دارند و ميتوان به پيوند اين دوگانه با مرگ توجه کرد.
اين پژوهش بر آن است با روش توصيفي- تحليلي انگارة مرگ انديشي در رمان ملکوت بهرام صادقي را در پيوند با دوگانۀ اميد و نااميدي بررسي و تحليل کند و نشــان دهد که مرگ انديشــي و به طورکلي پديدار مرگ در ملکوت علاوه بر ارتباطش با نااميدي، اميد را نيز بازنمايي ميکند.
وجه اشتراک هاشمي و پورنامداريان با پژوهش حاضـــر، اشـــاره به مفاهيم مرگ و مرگ انديشـــي اســـت ؛ هرچند تحليل شـخصـيت هاي «ملکوت » براسـاس آراي فرويد نقطۀ افتراق اين دو مقاله اسـت ؛ علاوه بر اينکه پژوهش حاضر انگاره هاي مرگ انديشانه را در پيوند با دوگانۀ اميد و نااميدي مطالعه ميکند.
از نظر نمادشناسي نيز مرگ در مفهوم باطني به معناي تغيير عميق در انسان است و به خودي خود مفهوم پايان را ندارد، بلکه نشــاني از اســتحاله ، پيشــرفت و زندگي اســت (رک؛ شـــواليه و گربران ٢، ١٣٨٧).
اين همان آرمان شهر موردنظر دکتر حاتم است که انسان را از گناه و شر خواهد زدود و راهيابي بدان جز با مرگ ميسر نيست .
ديالکتيک مرگ و زندگي نااميدي همراه با روزنه هايي از اميد در آثار صادقي قابل دريافت است .
ديالکتيک مرگ و زندگي يا اميد و نااميدي را ميتوان در شـــخصـــيت هاي «م .
دکتر حاتم نام «دوگانگي سـخت جان » را بر اين وضـعيت مينهد و اين دوگانگي همان ديالکتيک بين مرگ و زندگي است .
Persian language and literature; Sanandaj Islamic Azad University Journal.