چکیده:
گرایس (1975) ورامعنا یا تضمن را معرفی و طبقهبندی کرد. ورامعنا، به «معناهای پنهان» یا به تعبیری «بهلفظدرنیامده» ی مورد نظر گوینده یا نویسنده اشاره دارد. پس از گرایس، نوگرایسیها انواع مختلفی از آن را ارائه دادند. ورامعنا به عمد از سوی گوینده تولید میشود و ممکن است توسط شنونده فهمیده شود یا نشود. از آنجا که تاثیر عناصر نوایی (تکیه زیروبمی و تغییرات دامنه آن، درنگ، شدت، و دیرش) بر خوانشهای متفاوت از گفتههای حاوی ورامعنا (مکالمهای و مقیاسی) استنتاجهای متفاوتی در شنونده موجب میشود، ضروری مینماید در دسته-بندی انواع ورامعنا طبقهای نیز با نام «ورامعنای نوایی» در نظر گرفته شود. به نظر میرسد معنی برخی ساختها در سطح نحو نامعین است، یعنی با توجه به معنای واژگانی و ساخت نحوی، نمیتوان معنی آن را مشخص کرد و یا تنها یک خوانش از آن به دست داد زیرا معنای آنها وابسته با عناصر نوایی است. در این پژوهش، با حذف توضیحات بافتی، تاثیر این عناصر نوایی بررسی شده است. برای این منظور، تعداد 8 گفتهی حاوی ورامعنا در سه مرحله آزمون (یک آزمون نوشتاری و دو آزمون شنیداری با عناصر نوایی متفاوت) در اختیار 20 آزمودنی که زبان اول همه آنها فارسی بود، و همه به گونهی فارسی معیار تسلط داشتند قرار گرفت. نتایج نشان داد دربارهی ورامعناهای مقیاسی، مولفهی «دیرش» در استنتاج حد بالاتر و حد پایینتر در مقیاس تاثیرگذار است. و در مورد ورامعناهای مکالمهای، «تغییرات دامنه تکیه زیروبمی» و «تغییرات شدت»، به انتقال معنای «بهلفظدرنیامده» کمک میکند. از این گذشته، در غیاب عناصر نوایی در نوشتار، معنی برخی ساختها به صورت پیشفرض از میان معناهای محتمل انتخاب میشود و خواننده استنتاج خود را بر اساس این ساخت پیشفرض انجام میدهد. از این رو، گویی برخی معناها برای برخی ساختها بینشان است. همین امر میتواند موجب سوءبرداشت و کژفهمی در تفسیر برخی گفتارنوشتههایی مانند چت و پیامک شود.
The notion of implicature was proposed by Grice (1975) who introduced two kinds of implicatures. Implicature is the level of meaning beyond the semantic meaning of the words uttered by the speaker or written by the writer. Neo-Griceans developed this notion more widely and proposed other types. An mplicature is generated intentionally by the speaker and may (or may not) be understood by the hearer. Prosodic elements (pitch accent and its changes, pause, intensity, and duration) influence hearers' inferences in utterances having implicatures, and conveying different meanings. Therefore, we propose another class of implicature namely “prosodic implicature”. It seems that some structures are grammatically underdetermined, i.e. the syntactic structure and lexical meaning are insufficient in distinguishing their meanings, and the role of prosodic elements cannot be disregarded because of the influence they have in conveying the meaning beyond the semantic meaning. Putting aside contextual effects, this paper argues in favor of the influence of prosodic elements. In a three-step experiment (a written test, and two listening test with two different prosodic elements), 8 utterances having conversational or scalar implicatures presented to 20 examinees whom their first languages were Persian, and all mastered the standard Persian. Findings show that in scalar implicatures, more “duration” (than the normal) implicates the upper bounds (upper items in the scales) while less duration implicates the lower bounds (lower items in the scales). In conversational implicatures, “changes in pitch range” and “intensity changes” influence the hearer’s inference. Moreover, this paper shows that in absence of prosodic elements, i.e. in writings, some meanings are default for some structures, and readers base their inferences on that defaults. So it seems that some meanings might be unmarked for some structures which leads to many misunderstandings in interpretation of written utterances as in text messaging like SMS and online chats.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که تأثير عناصر نوايي (تکيه زيروبمي و تغييرات دامنه آن ، درنگ ، شدت و ديرش ) بر خوانش هاي متفاوت از گفته هاي حاوي ورامعنا (مکالمه اي و مقياسي ) استنتاج هاي متفاوتي در شنونده موجب مي شود، ضروري مي نمايد در دسته بندي انواع ورامعنا طبقه اي نيز با نام «ورامعناي نوايي » در نظر گرفته شود.
لوينسون (١٩٨٣: ١٣٤) به نقل از هورن (١٩٧٢) مقياس هايي را مي آورد که در زير براي نمونه به مواردي از آنها اشاره مي شود: در مورد عبارات حاوي کلمات مبهم مانند «چند تا» و يا عبارات حاوي اشاره ها مانند «اين قدر» که در پژوهش کنوني بررسي شده ، گويي گوينده و شنونده هر دو «اندازه » اي را در ذهن متصور مي شوند و آن را مفروض مي گيرد؛ در نتيجه ، مقياس به وجودآمده عبارت است از و درنتيجه يک ورامعناي مقياسي به وجود مي آورند، اما اين که کدام يک 1 1.
در واقع نتيجه مشترکي که از پژوهش هاي انجام شده مي توان گرفت اين است که آهنگ يک گفته برداشت هاي محتمل شنونده محدود مي کند و امکان استنتاج را براي او راحت تر مي نمايد.
در الگوي گروه آهنگي دوم ، با آن که جمله خبري کامل است ، عناصر نوايي ديرش و تغييرات دامنه ي زيروبمي به شنونده اين سرنخ را مي دهد که گوينده قصد انتقال معناي ديگري (ورامعنا) دارد.