خلاصه ماشینی:
"وقتی قدر شما را نمیدانند،بیهوده بر شما میتازند، خب!به خارج بروید همین(میگویید:به همین راحتی؟)میگویم (عرض میکنم)بله!گاهی زندگی اجبارهایی را به ما تحمیل میکند که خود خواهانش نیستیم،شما که در انگلستان،امریکا،کانادا و اروپا موقعیت برای کار و فعالیت شغلی و مالی دارید،چرا در ایران میمانید؟ این ایران به شما چه داده است که این چنین(جسارتا)تحقیر میشوید اما باز از ایران نمیروید،من اگر تنها یک نفر فقط و فقط یک نفر را در آنسوی آبها داشتم و دعوتنامهیی برایم میفرستاد،یک لحظه در ترک اینجا!که به آن ایران میگویند به هدر نمیدادم.
برای مسوولین فرهنگی مشکل به وجود آمده برای حافظ حل شود(اگر قرار بود حل بشود،تا به امروز میشد)بهتر است به مقاماتی بالاتر مثل رییس جمهور رجوع کنیم،چون به نظر انسانی فهیم و منطقی میآیند.
] در ضمن در صورتیکه من اشتباه میکنم و نامهام چاپ میشود تا عزیزانی که سن بالایی دارند،نظری هم به جوان ایرانی و دنیایش بیندازند خوشحال میشوم،جواب حقیر را یا در همان شماره یا به صورت نامه(که این یکی بسیاردلپذیر است،چون میتوانم شاهد هر سطور بیشتری از تراوشات ذهن و قلم شما باشم،شخصا به چاپ نامهام در ماهنامه(اگر لطف بفرمایید)بسنده میکنم،اما بسیار خوشحال میشوم پاسخ انتقادات و مسائل عنوانشده را مفصل در نامه بدهید،بدون شک داشتن نامهیی از شما آن هم مفصل بسیار ارزشمند است،خیلی دوست دارم ببینم جواب مسائل مطرحشده در این نامه را چهگونه میدهید."