چکیده:
یکی از اهداف روایتشناسی که معمولاً در پژوهشهای زبان فارسی از آن غفلت میشود، بررسی نظامی است که فهم یک مفسر یا گفتمان از حکایت براساس آن شکل میگیرد. در همین راستا، هدف مقالة حاضر معرفی فرایند شکلگیری تفسیر حکایتهای منطقالطیر عطار است. در این بررسی، نقش عطار در مقام خواننده/ مفسر پررنگتر از نقش وی در جایگاه نویسندة حکایت است. پژوهش حاضر درپی پاسخ به این سؤال است که آیا در خوانش و تفسیر حکایت در منطقالطیر میتوان نظامی تبیینپذیر و مرتبط با تلقی خاص عطار از عرفان تشخیص داد. شیوة این مقاله برای دستیابی به نظام تفسیری عطار عبارت است از ایجاد تناظر میان برخی ویژگیهای ساختاری حکایتهای درونهای با تفاسیر عطار از آن حکایتها. بر این اساس، میتوان گفت مفهوم نیستی، بهعنوان محور عرفان عطار، بر نظام تفسیر حکایتها اثری آشکار داشته است. عطار در برخورد با خطوط داستانی متعدد موجود در ساختار حکایت، خطی را برای ارائة تفسیر برمیگزیند که دربردارندة مفهوم نیستی یا یکی از وجوه معنایی آن باشد. قوانین موجود در ساختار این خط داستانی نیز متأثر از همین وجوه هستند؛ بنابراین کنشگران حکایتها نیز ملزم به تبعیت از این نوع قوانین میشوند. از سوی دیگر، تفسیر حکایت مبتنی بر کنشگرهایی است که کنشی بهمعنای فاعلی انجام نمیدهند و بیشتر نقشی انفعالی دارند تا فاعلی. قوانین و کنشگرهای مورد توجه عطار در فرایند تفسیر حکایت، مقولاتی ساختاری هستند که الگو یا گفتمان حاکم بر ذهن عطار را در خوانش داستان آشکار میکنند.
In addition to investigation of the objective narrative structure, another aim of Narratology is manner of understanding and interpreting of narration. This view is based on the relationship between the structure of the text and understanding of author and interpreter. Following this point, this article has explained the process of forming the interpretations of the stories in Mantiq- ut- tayr. Thus, it can be said “nothing” as a central concept in the Attar’s mysticism has had a clear effect on the structure of reading and interpretation of stories in Mantiq- ut- tayr. Attar through the multiple story - lines in a story, select one that contains one of the components of “nothing” concept. The laws of the selected story- line affected by these components, and actants must also subordinate from these laws. On the other hand, interpretation of the story is based on the actants who don’t do any act and mostly have a reactive function. These properties are in relation with the centrality of “nothing” concept in Attar’s mystical view. In the other words, laws and actatnts whose Attar attend to in interpretation process are structural categories that introduce the ruling discourse on Attar’s mind in reading of story.
خلاصه ماشینی:
نظام خوانش و تفسير حکايت در منطق الطير عليرضا محمدي کله سر* ١ سوسن موسايي ٢ (دريافت : ١٣٩٨/٢/٢٢ پذيرش : ١٣٩٨/٤/٢٩) چکيده يکي از اهداف روايت شناسي که معمولا در پژوهش هاي زبان فارسي از آن غفلت ميشود، بررسي نظامي است که فهم يک مفسر يا گفتمان از حکايت براساس آن شکل ميگيرد.
کارکرد سبک شناختي اين نوع مطالعات در سطحي کلان آن است که ميتوانند تفاوت ميان نويسندگان مختلف در فهم ، خوانش و تفسر حکايت را معرفي کنند؛ تفاوت هايي که از سويي با ساختار گفتمان هاي ايدئولوژيک حاکم بر ذهن آنان و از سويي ديگر، با نحوة برخورد آنان با ويژگيهاي ساختاري روايت درپيوند است .
سؤال هاي اصلي در پژوهش حاضر عبارت اند از: عطار براي ارائۀ تفسيرهاي خود از حکايت هاي منطق الطير، بر چه الگو و نظامي تکيه داشته است ؟ کدام يک از ويژگيها و عناصر ساختاري در حکايت هاي منطق الطير نقش چشمگيرتري در شکل گيري اين تفسيرها داشته اند؟ و چه ارتباطي ميان اين گزينش هاي ساختاري ـ تفسيري عطار با مباني انديشۀ عرفاني وي وجود دارد؟ پس در يک کلام ميتوان گفت چگونگي ارتباط ميان مباني انديشگاني در يک نويسنده يا مکتب فکري با تکنيک ها و ويژگيهاي روايي و ساختاري در فهم و تفسير داستان ، از مسائل اصلي نظري در اين مقاله خواهد بود.