چکیده:
عقد بیع نیز یکی از مهمترین عقود معین بوده به همین دلیل فقها در بخش معاملات ابتدا به بررسی آن پرداختهاند. با مطالعه متون فقهی معلوم میگردد بین فقها در مورد تعریف بیع اختلاف عمیقی است. صاحب جواهر در کتاب خود سعی نموده همه زوایای عقد بیع و گستره شمول آن را به صورت تطبیقی با بیان دیدگاه فقهای متقدم و معاصر زمان خود را مشخص نماید. در این مقاله رویکرد صاحب جواهر نسبت به ماهیت بیع مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است تا از این رهگذر تعریف قانون گذار در ماده 338 قانون مدنی از بیع کاملا مورد تبیین قرار گیرد. از طرفی دیگر چون گستره عقد بیع به علت اینکه عوضین در عقد بیع به اشکال و انواع مختلفی درآمده تغییر کرده به طوریکه عوضین از عین و منفعت فراتر رفته وشامل انواع حقوق و اموال غیر مادی وغیره گردیده است بنابراین دایره شمول عقد بیع براساس ماده338 قانون مدنی نیز مورد تردید قرار میگیرد. در هر صورت هدف از این مقاله نه تنها بیان حقیقت بیع از زبان صاحب جواهر بوده بلکه به چگونگی نقد وبررسی ایشان نسبت به سایر تعاریفی که فقها از عقد بیع دارند پرداخته میشود. از نظر صاحب جواهر مبیع باید عین در مقابل عوض باشد چونکه برای نقل اعیان استفاده از بیع شهرت یافته است همان طور که برای نقل منافع اجاره شهرت یافته است. براساس این شهرت در مواردی که نقل و یا تملیک اعیان به معوض در مقابل عوضی باشد چنین عقدی بیع خواهد بود نه صلح و یا هر عقد دیگری.
The sale contract Has been also one of the most important contracts, which is why the jurists in the trading sector first examined it. In her book, Sheikh Najafie Has tried to illustrate all the aspects of the sale contract and its scope in a comparative way with the expression of the views of earlier and contemporary jurist. In this paper, the approach of, Sheikh Najafie nature of the sale is analyzed in order to fully explain the legislator's definition in Article 338 of the Iranian civil law from the sale. In the opinion of Sheikh Najafie object of sale must be essence because it is known to be used for the transfer of essence as it is known for the rental of interest.. According to this fame, in cases where the property is exchanged against the consideration, such a contract would be a sale, not a peace contract or each another contract
خلاصه ماشینی:
a٢٠١٥ مقدمه بيع مانند ساير عقود در اعصار مختلف دچار تطوراتي شده است به طوري که در گذشـته در حقوق قديم روم بيع ناقل ملکيت نبوده و بايع ملتزم به نقل ملکيت نبوده مگر اينکه مشتري شرط ملکيت مينمود ودر واقع تصرف بدون مزاحمـت را بـراي مشـتري تضـمين مـيکـرده (لنگرودي ، ١٣٨٦: ٩٩٨) و يا در حقوق قديم فرانسه ملکيت فقط بـا قـبض حاصـل مـيشـد (السنهوري ، ١٩٩٨: ٢٣) به مرور زمان عقد بيع به شکل کنوني درآمده به طوري که عقد بيع در عالم اعتبار موجب نقل و انتقال مبيع و ثمن گرديده و يا موجب تغيير مالک ميگردد بـه خاطر همين تحول و تغييـرات غيـر قابـل انکـار، بسـياري از فقهـا، بيـع را حقيقـت عرفيـه دانسته اند نه حقيقت شرعيه و نه حقيقت متشرعه (شيخ انصاري ، ج ٩/٣) با اين حال فقهـا در تعريف بيع اختلاف دارند.
٢-١- قيد انتقال عين مملوکه در تعريف : شيخ طوسي در المبسوط حقيقت بيع را به انتقال عين مملوکه تعريف کرده است : البيع هـو انتقال عين مملوکه من شخص الي غيـره بعـوض مقـدرعلي وجـه التراضـي (شـيخ طوسـي، ١٣٨٧: ٢/ ٧٧) سپس مشـابه همـين تعريـف توسـط ابـن ادريـس در سـراير (ابـن ادريـس ، ١٤١٠:٢٤٠) و علامه حلي در قواعد ضمن اضافه کردن قيد ايجاب و قبول همـين تعريـف را ذکرکرده اند (حلي، ١٤١٣: ١٦) و در تذکره (حلي، ١٤١٤: ٥) و در تحريـر الاحکـام الشـرعيه علي مذهب الاماميه (حلي، ١٤٢٠: ٢٧٥) وهمچنين در نهايه الاحکام (حلـي، ١٤١٩:٤٤٧) و در تلخيص المرام في معرفه الاحکام (حلي، ١٤٢١: ٩٤) تکرار شده است به طوريکـه علامـه حلي مشابه اين تعريف بر حول محور انتقال مورد نظر شيخ طوسي در کتاب مختلف الشـيعه ذکر کرده واستدلال کرده که متبادر از لفظ بيع عندالاطلاق همـان انتقـال اسـت و در واقـع حقيقت و ماهيت بيع همان انتقال است (حلي، ١٤١٣: ٥٢/٥) صاحب جواهر در تجزيه و تحليل تعريف فوق که موضوع بيع را بر محور انتقال مطـرح ميکند صحيح ندانسته و تعريف مذکور را براي بيان حقيقت بيـع کـافي نمـيدانـد.