چکیده:
تأثیرپذیری قانونگذار از اخلاق و شریعت، برای رسیدن به اصل تناسب در قوانین، انکارناپذیر است. گاه دستورهای اخلاقی و گاه دستورهای حقوقی، نظم اجتماعی را ایجاد میکنند. بعضی بر این باورند که اخلاق و حقوق با یکدیگر در تعارضاند و بعضی این دو را مکمل و متعادلگر هم میدانند. هدف از این پژوهش، بررسی رابطۀ اخلاق و حقوق بر اساس تفکر فازی است. در حقیقت، بر اساس نظریۀ فازیسازی، نوعی نگرش جدید دربارۀ رابطۀ حقوق و اخلاق در نگارش قوانین و روابط حقوقی به وجود میآید. لذا بر مبنای منطق و تفکر فازی، کنجکاوی و دقّت شناختن متغیرهای این مسئله و درک چرایی روابط حقوق و اخلاق موردنظر است و بر این اساس، زمینهیابی رابطه میان حقوق و اخلاق با تفکر فازی را مىتوان بهطور موسع در عرف عام یافت. نتیجه اینکه یکی از نظریههای مطرحشده در این پژوهش این است که برای تحقق بیشتر عدالت باید از مبانی و اصول اساسی اخلاقی تفکر فازی در حقوق و قانونگذاری در مباحث کیفری و مدنی و بازرگانی و غیره استفاده شود.
The influence of the legislator on ethics and sharia to achieve the principle of proportionality in the laws is undeniable. Sometimes moral precepts and sometimes legal precepts create social order. Some believe that morality and law are in conflict with each other, and some see the two as complementary and balanced. The purpose of this study is to investigate the effect and relationship between ethics and law based on fuzzy thinking. In fact, based on fuzzy theory, we are looking for a new approach to the relationship between law and ethics in the writing of laws and legal relations. Therefore, based on logic and fuzzy thinking, curiosity and accuracy seek to know the variables of this issue and understand why the relationship between law and ethics is concerned. Therefore, the context of the relationship between law and ethics with a fuzzy thinking can be found widely in common practice. The conclusion is that one of the researcher's mental theories is to use the basic principles and principles of fuzzy ethics in law and legislation in criminal, civil, commercial and other issues for more justice.
خلاصه ماشینی:
در منطق فازی نمیتوان مؤلفههایی را که در رابطۀ حقوق و اخلاق دخیلاند، بهصورت ریاضی ابراز کرد، بلکه میتوان با عنوان متغیرهای زبانی یا ذهنی از آنها یاد کرد؛ ازاینرو، در این پژوهش به جزئیات روابط ریاضی مبحث فازی پرداخته نمیشود، بلکه تا حدی بررسی میشود.
یکی از نظریههای ذهنی مطرحشده این است که از مبانی و اصول اساسی اخلاق فازی در قانونگذاری، در مباحث کیفری و مدنی و بازرگانی برای رعایت عدالت استفاده شود؛ ازاینرو، به نظر میرسد قانونگذار میتواند با توجه به رعایت مؤلفههای اخلاقی ذهنی و در سنجۀ تفکر فازی، با مطالعات اخلاقی و حقوقی، تناسب و عدالت فازی را محقق کند.
پرسش مهم در اینجا این است که آیا ارزشهای اخلاقی در جوامع همواره اموری ثابت و مانا هستند یا با توجه به متغیرهایی چون عوامل اقتصادی، اجتماعی و نظیر آن قابلتغییرند؟ نسبیگرایی اخلاقی (Ethical absolutism) بدان معنی است که هیچ حکم اخلاقی ثابت و غیرقابلتغییر نیست و همواره در قالب مکان و زمان و در جوامع و افراد مختلف تغییرپذیر است (پویمن، 1377، ص324)؛ چنانکه به عقیدۀ برخی، ماهیت اصول و ارزشهای اخلاقی با توجه به عوامل مختلف بیرونی انعطافپذیر است (جوادی، 1374: ص23)، بهطوریکه ممکن است تبلور یک ارزش اخلاقی ناشی از منطق تجاوز، زور، قدرت و مواردی نظیر اینها باشد (بزرگمقام، 1373، ص30)؛ برای مثال، در بعضی جوامع، سوزاندن اجساد مردگان امری اخلاقی و خوب بر پایۀ فرهنگ و عرف آنهاست، ولی در جوامع دیگر، این امر نهی شده است.
لذا بر مبنای منطق و تفکر فازی، کنجکاوی و دقت برای شناختن متغیرهای این مسئله و درک چرایی روابط حقوق و اخلاق موردنظر است.