چکیده:
در میان آموزههای ماورای طبیعی ادیان، حیات پس از مرگ با این مسئله مهم معرفتی ـ اخلاقی مواجه است که آیا اعتقاد به آن، امری اخلاقی است یا غیراخلاقی. این پرسش گاه بر محور مسئله مشهور اخلاقِ باور و تحلیل مؤلفههای معرفتی ذیل وظایف و هنجارهای اخلاقی قابل طرح است که بر اساس آن، ادعا میشود چنین باوری بدون پشتوانه معرفتیِ قابل قبول و درنتیجه غیراخلاقی است. گاه نیز با نگاهی پیامدگرایانه، چنین اعتقادی منشأ پیدایش اموری غیراخلاقی و درنتیجه خود امری غیراخلاقی شمرده میشود؛ پیامدهایی از جمله استلزام آن با امور ترسناکی مانند کیفر، سوء استفاده قدرتها و بهرهکشی از مردم عادی، توجیه بیعدالتیهای اجتماعی، بازدارندگی از زندگی کامل دنیوی، بهمخاطرهانداختن سرنوشت کرۀ زمین و برنشاندن بشر بهجای خدا. این پژوهش با روش تحلیلی-انتقادی و با هدف ارزیابی میزان تلازم آخرتباوری با این پیامدها سامان یافته است و نشان میدهد هیچگونه تلازم انکارناپذیری میان این دو مقوله نیست؛ زیرا اولاً غیراخلاقیبودن برخی از این پیامدها درست نیست و مثلاً کیفر را نمیتوان لزوماً امری غیراخلاقی دانست؛ ثانیاً بیشتر پیامدهای یادشده که غیراخلاقیبودن آنها مسلم است، ارتباط وثیقی با ادیان ندارند و حتی آموزههای ادیان الهی بر خلاف آن گواهی میدهند؛ هرچند در میان جوامع و افراد دیندار رایج باشند.
Of the supernatural doctrines of religions, life after death encounters the significant epistemic-moral question of whether the belief in it is moral or nonmoral. The question might sometimes be asked based on the well-known problem of ethics of belief and analysis of the components of be-lief under moral duties and norms which says that such a belief lacks a plausible epistemic support and is, therefore, nonmoral. And sometimes in consequentialist terms, such a belief is said to give rise to nonmoral outcomes, which is thereby rendered as nonmoral by itself—outcomes such as its entailment of horrors such as punishment, abuses by the powerful, exploitation of ordinary people, justification of social injustic-es, prevention of full-fledged mundane life, putting the fate of the earth at risk, and putting man in place of God. In this paper, I draw upon an analytic-critical method to evaluate the extent to which the belief in af-terlife accompanies such consequences, showing that there is no undeni-able interconnection between the belief in afterlife and such conse-quences, because, for one thing, some of these consequences might not be nonmoral, such as punishment, and for another, most of the un-doubtedly nonmoral consequences are not closely tied to religions and are indeed refuted by religious doctrines, although they are common among religious communities and individuals.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس، هرگاه کسی بر اساس شواهد ناکافی به چیزی معتقد شد یا به قرینههای مخالف توجهی نکرد یا هر تخلف معرفتی دیگر مرتکب شد، وی افزون بر اینکه به لحاظ معرفتی خطاکار است و تاوان خطای او همین است که از صدق دور شده، یک خطای اخلاقی نیز مرتکب شده است و آن، گریز از بایستههایی است که نتایج آن، گریبانگیر خود او و دیگران میشود؛ همچنین همان طور که اخلاق بر هر فعل ارادی اختیاری حاکم است، در فرایند باورکردن نیز فرد نمیتواند برابر میل خود عمل کند؛ بلکه قواعدی وجود دارد که اگرچه محتوای آنها معرفتی و برگرفته از ناظران غایات معرفتی است، تخلف از آنها؛ یعنی مسئولیتگریزی انسان و طغیان او، غیراخلاقی است.
ب) محتوا و متعلق باور: در این رویکرد ادعا میشود محتوای باور امری غیراخلاقی است و هیچ نگاهی به حیث معرفتی مسئله نیست؛ به دیگر بیان، اتهام غیراخلاقیبودن باور در این محور بدان معناست که اگر کسی چنین اعتقادی داشته باشد، پیامدهای غیراخلاقی دامنگیر او خواهد شد؛ حال یا استلزام آن باور با امور غیراخلاقی (بعد علمی) و یا سوء استفاده غیراخلاقی از آن باور (بعد عملی)؛ بنابراین چون باوری در ساحت اندیشه یا رفتار، استلزامها و پیامدهای ناگوار غیراخلاقی دارد، باید از آن دست شست تا زمینه را برای بروز آن پیامدها از میان برد؛ پس باور بهتنهایی فعلی نیست که اخلاقی یا غیراخلاقی باشد؛ بلکه فعلی که بر آن مترتب شود، میتواند حیثیت اخلاقی آن را تغییر دهد.