چکیده:
شعرسعید بیابانکی، صریح، انتقادی و متعهد است؛ در حقیقت شعر وی واکنشی به جهان پیرامون او، عقاید، تحولات و مناسبات اطراف اوست. بخش قابل توجهی از اشعار او در خدمت ادبیات متعهد به ویژه ادبیات آیینی و دفاع مقدس است که با بهرهگیری از ساختهای زبانی عامیانه و کنایی و ایجاد فراهنجاریهای زبانی به شیوههای مختلف، شعر خود را متمایز از شعر همعصران خود نمودهاست و سبک شخصی و فردی را در اشعارش رقمزدهاست. در این پژوهش با رویکرد ساختاری و به شیوة توصیفی- تحلیلی به بررسی فراهنجاریهای شعر او پرداختهمیشود تا آن چه که سبک را در شعر او رقممیزند، مشخص نماید. در پایان آنچه حاصل این پژوهش است، بیان این مطلب است که وجهغالب وی در آشناییزدایی به شیوة ساخت ترکیبهای تازه، استفاده از ساختارهای عامیانه و کنایی که باعث ایجاد جنبة طنز و انتقاد در سخن اوست و مهارت و استادی در تضمین شعر شاعران دیگر؛ مؤلفههای مهم تعیین سبک شعر اوست.
The poem,s of biabanaki is wild, explicit, critical and committed; In fact, his poetry is a response to the world around him, his ideas, developments, and relationships around him. A significant part of his poetry serves the devoted literature, especially sacred literature and sacred defense.Using linguistic and linguistic constructs and creating linguistic abnormalities in different ways, his poetry is distinct from the poetry of his contemporaries. And it's a personal and personal style in his poems. In this research, with a structural approach and descriptive-analytic method, he examines the paraphernalia of his poetry in order to determine what the style in his poem is. In conclusion, the result of this research is that his point of view is to acquaint himself with the way of making new combinations, the use of folk and craft structures that create a sense of humor and critique in his words. And the skill and mastery in securing the poetry of other poets are important components in determining the style of his poetry.
خلاصه ماشینی:
تحليل اشعار در اين بررسي و پژوهش نمونه اشعار گزينش شده اشعاري از آثار مختلف است که بيت مط«لخع ياايلن مايکعانرم چاينن ن بغاسض ت ناگهان شعر است همين يقين فرورفته در گمان شعر است » (بيابانکي، ١٣٩٠ :٨٠ ) « ميان خاک سر از آسمان برآورديم چقدر قمري بي آشيان در آورديم » (همان: ٥٨) ____________________________________________________________________________________________ « لاله در اين بوستان خونين کفن افتادهاست حسن يوسف گوشه اي بي پيرهن افتادهاست » ( همان : ٢٦) « تا که جوشدحجلۀ خورشيدوار از کوچه ها شهر ما دارد شکوه و اعتبار از کوچه ها» ( بيابانکي، ١٣٨٧: ٢٨) «دشنه از دوست در کمر دارم من که داغ تو برجگر دارم» (همان: ٦٩) « جاده ماندهست و من و اين سر باقيمانده رمقي نيست در اين پيکر باقيمانده» (همان: ٧٧) «چه پيرها که در اين کوه، ناپديد شدند چه سروها که در آغوش من شهيد شدند» (همان: ١٥٢) «اي سجود با شکوه و اي نماز بي نظير اي رکوع سربلند و اي قيام سر به زير» ( بيابانکي، ١٣٩٣: ٩) «چاه تنها محرم پنهان اندوه علي ماه تنها شاهد چشمان گريان علي»(همان: ١١) «اي همنشين خلوت خاموش نخل ها تنهاييات مباد فراموش نخل ها» ( همان: ١٧) «يخچال آب سرد پر از يخ لم دادهبود کنج خيابان»(همان: ٣٨) «چمدانهاي خسته سنگين اند سالن انتظار سنگين تر»( همان: ٤٠) «اي که انداختي از ساقي آبآور دست کي کشد ساقي دلسوخته از ساغر دست » ( همان: ٦١) «گرفته بوي تو را خلوت خزاني من کجايي اي گل شب بوي بينشاني من »(همان:٦٦) «کيست اين کز لب ديوار من آويخته زلف تاکوش شيشه به دست از همه سو ريخته زلف » ( همان: ٦٩) «بيا که آينۀ روزگار زنگاريست بيا که زخم زبانهاي دوستان کاريست » (همان: ٧٣) - بادقت در ارکان و ساختار نحوي شعر بيابانکي به ندرت با هنجارگريزي نحوي مواجهيم و جابجايي ارکان جمله مهمترين تغيير و هنجارگريزي نحوي است که نسبت به زبان معيار صورت گرفته است ؛ اما نسبت به اصول ادبي نيز گاه تغييراتي که در ايجاد سبک شخصي وي مؤثر است وجود دارد: ١- تکرار از شيوههاي آشناييزدايي از نحو و قواعد دستوري زبان است که گاه عامل حذفهاي بدون قرينۀ ارکان جمله نيز خواهدشد.