چکیده:
تاریخ بیهقی، یکی از آفرینشهای کم نظیر ادب فارسی است که قلم توانایِ ابوالفضل بیهقی، به آن بافت داستانی بخشیده است.
بیهقی، فضایِ رویدادهای تاریخی را باز میگذارد و با استفاده از عناصری چون شخصیتپردازی، گفتگو، زاویه دیدِ مناسب، بررسی جزییات، توصیف کسان و چیزها و ... نه تنها خوانندگان را به آن فضا نزدیک میگرداند؛ بلکه ارتباطی صمیمانه، نیز، با خوانندگان برقرار میکند.
این مقاله سرِ آن دارد که با بررسی عناصر داستان، در حکایت افشین و بودلف، هنر داستان پردازیِ بیهقی را بررسی نماید و نشان دهد که آیا بیهقی، داستان پردازی کرده و یا فقط به عناصر داستان نزدیک شده است؟
برای رسیدن به این مهم، عناصر موجود در حکایت افشین و بودلف را، با نظریههای ادبیات داستانی، مقایسه مینماییم
In Iranian literature, Abol-Fazl Bayhaqi’s Tarikh-e Bayhaqi is a unique masterpiece which has a narrative structure. Bayhaqi opens a window to the historical events, and uses such elements of fiction as characterization, dialogue, point of view, plot details and description to make the readers involved and familiar with the setting and atmosphere. He, by so doing, establishes a close relation with his readers. This article is to study Bayhaqi’s art of story-telling through investigating the elements of fiction in the story of “Afshin and Bodelaf” in order to find out whether he had been to narrate stories or applying those elements of fiction in his work had been unintentional. To achieve the answer for that question, all the elements in “Afshin and Bodelaf” are compared to the theories of fiction.
خلاصه ماشینی:
»( همان :٢٢١) آيا احمد ابي دواد از نقشه معتصم آگاه بوده است ، ولي سعي مي کند با آب و تاب دادن ماجرا، نقش خويش را برجسته نمايد؟ آيا احمد و معتصم طبق نقشــه يي رفتار مي کردند؟ و يا معتصم از قدرت افشين و همچنين قدرت بودلف نگران بوده و ســعي داشته است که بودلف را توسط افشين از ميان بردارد و سپس افشين را، به جرم قتل بودلف ، از بين ببرد؟ چرا معتصم منتظر احمدابي دواد اســت ؟ و اگر جان بودلف برايش مهم است ، چرا بــه احمد پيغام نمي -دهد تا زودتر خودش را برســاند؟ و چرا معتصم ، بر خلاف ميل باطني ، دست افشين را براي کشتن بودلف باز مي گذارد؟ جواب اين سوال ها را به طور مستقيم ، درنمي يابيم ، اما با کمي دقت در فضاسازي ها، گفتگوي شــخصيت ها و هم چنين مراجعه به تاريخ ، مي تــوان تا حد زيادي به جواب سوالات دست يافت .
» (مير صادقي ، ١٣٨٨:١٤٢) به طور کلي آن چه داســتان را باور پذير مي کند، اين اســت که خواننده بتواند وقايع داســتان را در زندگي واقعي ، امکان پذير بداند و تطبيق اين حکايت افشــين و بودلف با 116 تاريخ ، خود دليلي بر حقيقت مانندي آن است و شخصيت پردازي ، مشخص بودن زمان و سامان دادن وقايع ، مصالح مهمي هستند که حقيقت مانندي داستان را شکل مي دهند.