چکیده:
طبیعت در شعر فروغ بازتاب گسترده و متنوعی دارد. فروغ نگران ابتذال و نابودی طبیعت در
برابر هجوم صنعت و مدرنیزم و در نتیجه، بیگانگی انسان امروز با طبیعت است. از اینرو در شعرش
به شکلهای گوناگون از طبیعت یاد میکند و از این طریق میخواهد انسان بیگانه و گریزان از طبیعت
را دوباره با آن آشتی دهد و پیوندهای گمشدهی او با طبیعت را یادآور شود.
این مقاله به بررسی مواجههی فروغ با طبیعت و چگونگی بازتاب طبیعت و عناصر آن در شعر
وی میپردازد و آن را در هفت گونه دسته بندی میکند.
خلاصه ماشینی:
فروغ اساسا نگران نابودي طبيعت در جهان مدرن و صنعتي و بيگانگي انسان امروز با آن و گسستن پيوند ميان آن دو است ؛ از اينرو به گونه هاي مختلفي اين موضوع را بيان مي کند.
، « پنجره »، ٣٤٩ ) 82 ٤- پيوند زدن معشوق و عشق با طبيعت فروغ در ســه مجموعه ي اســير و ديوار و عصيان ، پيوسته خود و معشوق را به يکي از عناصر طبيعت تشــبيه مي کند و با آن پيوند مي زند اما اين پيوند هنوز عميق نيســت و در مجموعه هاي تولدي ديگر و ايمان بياوريم به آغاز فصل ســرد اســت که شاعر به درکي عميق از طبيعت مي رسد و با آن يگانه مي شود.
فروغ به شــکل هاي مختلفي شعرش را با طبيعت و عناصر آن پيوند مي زند و از آن ياد مي کند و در همه ي اين يادکردهايش از طبيعت ، يک موضوع اساسي و مهم را پيش چشم دارد و آن بي حرمت شدن و نابودي طبيعت در جامعـه ي صنعتي و بيگانگي انسان امروز با آن است .
بنابراين طبيعت گرايي در شعر فروغ به گونه هاي زير جلوه گر شده است : ١- تحسر بر دوران خوش گذشته و کودکي ٢- صور خيال مبتني بر عناصر طبيعت (تشــبيه ، اســتعاره ) ٣- نمادگرايي يا استفاده نمادين از عناصر طبيعت ، ٤- پيوند زدن معشوق و عشق با طبيعت ٥- القاي حس زوال و ويراني از راه تصاوير طبيعت ٦- بيگانگي انســان با طبيعت و نابودي طبيعت در رويارويي با صنعت و مدرنيزم ٧- عشق به طبيعت و آرزوي پيوستن و درآميختن با آن .