چکیده:
ظهور دوران مدرن و نفوذ استعمار درکشورهای شرقی هم خواری بود و هم نعمت. خواری از آن جهت،که به از دست دادن سرمایههای گذشته و رفتن به زیر یوغ کشورهای غرب انجامید، انجامی نیک بود از آن رو که باعث شد به سکوت و رکود چندصد ساله خود پی ببرند. پیشتاز این بیداری در میان مسلمانان سیدجمال اسدآبادی بود و بعد از آن صدای آزادی از گوشه گوشه کشورهای اسلامی شنیده شد. مسلمان هندی دیرتر از دیگر همکیشان خود به مبارزه با استعمار رفتند. استعماری که تا رگ و پی آنها نفوذ کرده بود. اقبال لاهوری شاعر، نویسنده و فیلسوف در مبارزه با استعمار ازهمه خوشنامتر و پرآوازهتر است. او در پی بنا نهادن حکومتی، با معیارهای قرآنی است، هرچند تفسیر او از هستی به طور مطلق تفسیر درون متنی نیست و بنیانهای اندیشهاش را با نوشته های فیلسوفان غربی به محک آزمایش میگذارد، اما بر این باور است که این آغازی است که با هیچکدام از آن اندیشهها همسنخی ندارد. اقبال در بزنگاه زمانیای پا به میدان گذاشت که رگههای بیدارگری مسلمانان پیدا شده بود و با الگو قرار دادن سیدجمال الدین اسدآبادی درپی وحدت دوباره مسلمانان بوده است؛ وحدتی نه زیر پرچم خلافت، که در میدان قانون اسلامی مبتنی بر اجتهاد به وجود آید. اقبال با رد فلسفه یونانی و اندیشههای ناکارآمد اندیشمندان مسلمانان سدههای پیشین، «فلسفه خودی» را مطرح کرد، فلسفهای که به زعم او نه تنها روش هستی شناسانه، آینهای است که میبایست هستی در آن پیدا شود
The emerge of modern era and influence of colonialism in East countries was either contempt or endowment. Contempt because of dismissing last capitals and going under the yoke of western countries. But, endowment for its role in awakening from one hundred silence and stagnancy. The vanguard of this awakening among Muslims was Seyyed Jamalaldin Assadabadi, after that the voice of freedom has been heared from all corners of the Islamic countries. Hindi Muslims later than the other fellow Muslims went to fight colonialism, which influence on them seriously. Iqbal Lahori, poet, writer and philosopher is the most famous figure in fighting against colonization. He sought to establish a state according to Koranic standards, although his interpretation of the existence is not of the insightful interpretation absolutely and he tested foundations of his thought with writings of Western philosophers, but he believes that this is beginning that hasn’t homogenization with none of those ideas. Iqbal stepped into the ground, while the layers of awakener were found and utilizing the pattern of Seyyed Jamalaldin Asadabadi following the reunification of Muslims; Not unity under the banner of the Caliphate, which was created in Islamic law based on Ijtihad. Iqbal rejected Greek philosophy and ideas of previous inefficient Muslim scholars, put "spontaneous philosophy", a philosophy which he believes not only has ontological way, but a mirror that existence can be found in it
خلاصه ماشینی:
او در سروده هاي خود فراوان بر غرب ميتازد، نه تنها غرب معاصر وي، بلکه غرب از دو هزار سال پيش ، فلسفه يونان را به باد ناسزا ميگيرد، انديشه افلاطون و ارسطو را موجب گمراهي متفکران و انحراف آنان از شناخت حقيقت جهان ميشناساند و تنها راه رسيدن به حقيقت را پيروي از راه خدا و شريعت انبياء ميداند که : بنده حق بي نياز از هر مقام ني غلام کس نه کس او را غلام اما ستيزه اقبال با غرب و انديشه مغرب زمينيان به سده پيش از ميلاد، يا عصر فارابي و ابن سينا و يا بيکن محدود نميشود، اقبال غرب معاصر را بيش از غرب قديم به باد انتقاد ميگيرد و آن را مسبب ويراني جهان معاصر خويش ميشناساند: فرياد زافرنگ و دلاويزي افرنگ فرياد زشيريني و پرويزي افرنگ عالم همه ويرانه چنگيزي افرنگ معمارحرم باز به تعمير جهان خيز «اقبال بر اين باور است که کتاب هاي تاريخي و سياسي غرب در جهت حرکت هاي استعماري است ، تا جايي که «سر توماس آرنولد» از طرفداران اسلام از اقبال خواست تا تاريخ ادبيات ادوارد براون را ترجمه کند اما او قبول نکرد چون معتقد بود آن کتاب با اغراض سياسي نوشته شده است .