چکیده:
حق در قلمرو مسائل سیاسی، اخلاقی و حقوقی، دارای اهمیت فراوانی است. نویسندگان مکاتب گوناگون هر یک وجوهی از مفهوم و نهاد حق را بررسی و تلاش نمودهاند دستگاهی فکری در این زمینه ارائه دهند. از جمله این کاوشها، مطالعات و نظریه پردازیهای پروفسور هیلل استاینر، فیلسوف سیاسی معاصر، است که بر وجود نوعی ملازمه و ارتباط خاص میان دو مفهوم «حق» و «عدالت» تاکید میکند، به نحوی که مجموعه نظرات و استدلالهای خود را زیر عنوان «حق چون جزء مؤلف عدالت» به میان نهاده و درنهایت حق را جزء جداناپذیر عدالت دانسته است. البته ربط حق و عدالت برخاسته از رابطة «هموجود»ی میان حقها است.
نظریة یادشده بر «آزادیگرایی» بنیان نهاده شده و لذا عدالت را حول محور این ارزش بنیادین بنا کرده است. در این جستار، پس از تبیین نظریه پروفسور استاینر، آن را تحلیل و نقد خواهیم کرد.
Right is of great significance in political, moral and legal realms. Authors belonging to various schools have dealt with different aspects of rights and have attempted to put forward an intellectual system in this regard. Among such endeavors, we can point to studies and intellectual efforts made by Professor Hillel Steiner, a contemporary political philosopher, who emphasizes the existence of a particular correlation and relationship between “rights” and “justice”, in such a way that he includes his views and arguments under the category of “right as a building element of justice” so that he ultimately considers right as an indivisible part of justice. Of course, the relationship between right and justice is derived from the “co-existence” relationship between rights. The aforementioned theory is based on a “libertarian” foundation and therefore set justice on the assumption of the basic value of liberty. In this research, we shall delineate Professor Hillel Steiner’s theory, and then subject it to analyses and criticism.
خلاصه ماشینی:
در آغاز، ساختار زیر را در تعریف حق میتوان پیش نهاد: «(الف) در برابر (ب) به دلیل y حق بر x دارد» 1 بر این اساس، حق حداقل از چهار عنصر تشکیل میشود: یکم، صاحب حق ((الف) در ساختار پیشگفته)؛ دوم، موضوع حق (یعنی x)؛ سوم، مخاطب یا شخصی که حق برای او اظهار و ادعا میشود (یعنی (ب))، همان شخصی که تکلیفی متلازم با حق بر او بار میشود؛ و چهارم، آنچه حق بر آن بنا میشود، یا مبنای موجِّه حق (یعنی y).
حقهای همزیست استاینر نظریة حق خود را در پاسخ به این پرسش مطرح میکند: «چگونه میتوان میان نظریههای عدالت دست به انتخاب زد؟» از نظر وی، راهبرد عقلانی برای چنین انتخابی آن است که به سطح جزء نخستین عدالت برویم.
در Hillel Steiner mutual coexistence (compossibility) نتیجه، عدالت نظامِ محدودیتهاست و حول این پرسش میگردد که «چه کسی باید آزادی عمل در موقعیتهایی را داشته باشد که موجب شکلگیری موانع متقابل میشوند؟»#$$0002 > پیداست که نظریة «عدالت و حق» استاینر رابطهای وثیق با اصل آزادی دارد.
1 اکنون، پیامد اتخاذ تحلیلی «منفی» از آزادی -یعنی آزاد نبودن فرد فقط درصورتیکه فعل دیگری «مانع» از انجام فعل از سوی فرد شود 2 ـ چیست؟ از نظر استاینر، مانعشدن به معنای وجود رابطه میان فعل دو یا چند فرد به گونهای است که انجام فعل از سوی یکی از آنها انجام فعل از سوی دیگری یا دیگران را نامحتمل یا ناممکن میکند (Steiner, 1991: 135, 1974 : 215-16; and 1994: 33-41 ).