چکیده:
پرداختن به مسئله محیطزیست درفضایی خلاءگونه امکانپذیر نیست، خصوصا در روزگاری که چالشهای زیستمحیطی مانند تغییرات اقلیمی، تنها در ابعاد جهانی قابل تبیین هستند. ازسویی دیگر، مفهوم جهانیشدن مورد توجه ژرف نظریهپردازان اجتماعی بوده است و در گذر زمان چالشهای بنیادین"پرسش درمورد وجود یا عدم وجود آن" نیز بطور پیدرپی افزایش یافته است. این مقاله نگاهی به یکی از متفاوتترین اندیشههای کنونی در این باب، یعنی مفهوم جهانوطنی اولریش بک با تاکید بر ابعاد زیستمحیطی آن، خواهد داشت که آن را بدیل به حق و شایسته مفهوم جهانیشدن بر میشمارد و در این راستا تا آنجایی پیش میرود که از نو چارچوب مرجع متفاوتی برای جامعهشناسی معاصر، بر میسازد. در این مقاله، پس از پرداختن به اندیشههای بک در مورد مفهوم جامعه در مخاطره جهانی و ویژگیهای آن، تمایزات بنیادین جهانی شدن و جهانوطنی، فرآیند جهانوطنی و جامعهشناسی جهانوطن و در نهایت چندین نقد مطرح بر نظریه او، مطالعه تطبیقی ابعاد زیستمحیطی جهانیشدن در اندیشههای هاروی، گیدنز، رابرتسون و بک، انجام شده است. مقاله، سه مدل نوین میان گفتمان محیطزیست و گفتمان اقتصادی، ارایه میکند و درنهایت دیدگاه هاروی و رابرتسون در راستای مدل تعارض، دیدگاه گیدنز در راستای مدل درهمتنیده و دیدگاه بک، نزدیکتر به مدل همپوشانی استنتاج میشوند.
It is not possible to address the issue of the environment in an empty space, especially when the environmental challenges such as climate change can only be analyzed and explained on a global scale. Nowadays, the concept of globalization is very interesting for the social theorists, and over time the fundamental challenges of “question about its existence or non-existence” have steadily increased. This article will take a look at one of the most diverse ideas in this field, the concept of Ulrich Beck’s cosmopolitanism, with an emphasis on its ecological dimensions, which he considers to be a worthy alternative to the concept of globalization, and goes so far as to it re-creates a different frame of reference for contemporary sociology. The article deals with the description of Beck’s ideas on the concept of global risk society and its characteristics, the fundamental differences between globalization and cosmopolitanism, the cosmopolitanism process and the sociology of cosmopolitanism, and finally, a brief look at several critiques of his theory. Then it is focused on comparative research of the ecological dimensions of globalization in the ideas of Harvey, Giddens, Robertson and Beck. This article introduces three novel models of conflict, interwoven, and subset between environmental discourse and economic discourse.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله، پس از پرداختن به اندیشههای بک درمورد مفهوم جامعۀ در مخاطرۀ جهانی و ویژگیهای آن، تمایزات بنیادین جهانیشدن و جهانوطنی، فرایند جهانوطنی و جامعهشناسی جهانوطن و درنهایت چندین نقد مطرح بر نظریه او، مطالعۀ تطبیقی ابعاد زیستمحیطی جهانیشدن در اندیشههای هاروی، گیدنز، رابرتسن، و بک انجام شده است.
بنابراین، گسترۀ تأثیرگذاری و تأثیرپذیری اجتماعی هم بسیار فراختر میشود، جامعهای جهانی شکل میگیرد و جهانیشدن معطوف به انواع پیوند و رابطۀ فرد با این جامعۀ جهانی است (گیدنز 1386: 75).
آیا از منظر اولریش بک جهانیشدن، چه از چشمانداز پروسهای و چه از منظر پروژهای، رخ داده است یا درحال وقوع است؟ آیا بدیل قابلاعتنایی برای جهانیشدن وجود دارد؟ نقش جامعهشناسی در این بازی تازه چیست؟ آیا باید بهدنبال برقراری پیوندهایی نوین میان اقتصاد، سیاست، جامعه، و محیطزیست باشیم؟ نسبت چشمانداز زیستمحیطی بک با دیدگاه هاروی، گیدنز، و رابرتسن چگونه است؟ اینها پرسشهایی هستند که این مقاله بهدنبال واکاوی آن است.
بنابراین، ضروری است به جهان بهمثابۀ جامعۀ در مخاطرۀ جهانی نگاه کنیم و همچنین بهجای جهانیشدن بدیل جهانوطنی و فرایند آن را تحلیل کنیم.
اما در پارادایم مدرنیتۀ ثانویه، جهانیسازی نهتنها روابط میان و البته فراتر از دولتملتها و جوامع را تغییر داده است، بلکه کیفیت درونی مفاهیم اجتماعی و سیاسی را نیز متأثر از جهانوطنی بازاندیشانه، که کموبیش بهمثابۀ فرایند فهم نهادینه شده، رخ داده است و همچنین دشمنان این رویکرد را نیز تغییر داده است (Beck 2009: 79).