چکیده:
شاهنامه اثری مربوط به دورۀ سامانی است و همۀ تمهیدات آن با کمک امرای سامانی و دانشمندان وابسته به دربار آنان صورت گرفته، تنها شاهنامه نیست که در دورۀ سامانی سامان یافته، اساس شاهنامه سرایی سالها پیش از فردوسی هم در روزگار سامانیان پایه گذاری شده است. آثاری مانند: شاهنامۀ مسعودی، شاهنامۀ ابوالموید بلخی و از همه مهمتر گشتاسپ نامۀ دقیقی هم یادگار عصر سامانی و در واقع سنگ بنای شاهنامة فردوسی است. در این مقاله به بررسی ریشه های شاهنامه سرایی قبل از تدوین شاهنامة ابومنصوری و شاهنامة فردوسی پرداخته و نشان دادهایم که شاهنامهسرایی مهمترین پویش فرهنگی روزگار سامانیان بوده و در نهایت، این پویش در همین عصر به نظم شاهنامة فردوسی منتهی شده است.
خلاصه ماشینی:
سرمشق ابومنصور برای گردآوری تاریخ گذشته، بنا بر مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری، تشویق امیرنصر سامانی به ترجمۀ پارسی و بعد هم دستور به نظم کلیله و دمنه بوده است که استاد رودکی آن را به انجام رسانید «و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او بدین زنده گشت».
به این ترتیب باید گفت معمری نیز یکی دیگر از بزرگزادگان ایرانی بوده که با حمایت سامانیان در حفظ فرهنگ و تاریخ قبل از اسلام منطقه کوشیده و نام نیکی از خود به یادگار گذاشته است(خالقی، 1390: 108ـ107).
فردوسی یکی دو جا به اجمال به نام او اشاره کرده است: یکی پیر بُد نامش آزادسروکجا نامۀ خسروان داشتیبه سام نریمان کشیدی نژاد که با احمد سهل بودی به مروتن و پیکر پهلوان داشتیبسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی، 5/ 437) این آزادسرو که در منابع دیگر مانند داستان شبرنگ و فرامرزنامه به صورت کوتاه شده «زادسرو» خوانده شده(خالقی مطلق، 1390: 77)، در حمایت احمدبنسهل از دهقانان و سرداران برجستۀ مرو بوده که در انتقال قدرت از صفاریان به سامانیان مؤثّر بوده و در پیروزیهای نخستین امرای سامانی نقش مهمی بر عهده داشته است و مدّتی هم امارت شهرهای مهمی چون نیشابور و مرو بر عهدۀ او بوده است(همانجا).
بنا بر آنچه در آغاز داستان رستم و شغاد در شاهنامه آمده، میتوان تصوّر کرد که به هنگان تدوین شاهنامۀ ابومنصوری آزادسرو و نامۀ خسروان او در خراسان مشهور بوده است (خالقی مطلق، همان: 81ـ80).