چکیده:
این مقاله با این هدف نوشته شده است که گوشهای از فضای پرتنش تنازع گفتمانی میان دو حوزة زبان فارسی یعنی افغانستان و ایران را توصیف کند. تنازعی که خود محصول کنترل گفتمانی در این حوزه است.مطالعة وضعیت جریانهای ادبی و فرهنگی در کشورهای فارسیزبان و همچنین کاربران پراکنده آن در سایر نقاط جهان بیانگر این است که بین کاربران زبان فارسی همواره نزاعی بر سر اشتراکات فرهنگی وجود دارد که این نزاع در سالهای اخیر و رشد شبکه های اجتماعی به شرایطی بحرانی رسیده است. بنابراین شاید زمان آن فرارسیده باشد که این سوال را به طور جدی مطرح نمود: دلایل عدم موفقیت زبان و ادب فارسی در اتّحاد فارسیزبانان در چیست؟ در این مقاله سعی شده است با استفاده از دو اصطلاح «تنازع و کنترل گفتمانی» ضمن بیان برخی شواهد عدم اتّحاد در میان نویسندگان، شاعران و اهالی رسانه در دو کشور ایران و افغانستان، نشان داده شود که زبان و ادب فارسی در دورة معاصر تحت تاثیر چه عواملی از امتیازی «وحدتساز» به عاملی «تنشزا» در میان فارسیزبانان تبدیل شده است. در انتها نیز جهت بازبینی در برخی رفتارها پیشنهاداتی در این زمینه ارائه شده است.
The paper has been written with the aim of describing some aspects of the tense atmosphere of discourse conflict between the two Persian speaking nations, i.e., Afghanistan and Iran; the conflict, which is the product of discourse control in this field. A survey of the situation of literary and cultural trends in Persian speaking countries, as well as its scattered users in other parts of the world, shows that there is always a dispute between Persian speaking people over the existing cultural commonalities. Furthermore, it has been revealed that with the growth of social networks the existing conflict has escalated to a critical stage. Therefore, it may be time to seriously ask the question: “What are the reasons for the failure of the Persian language and literature in fostering unity among the Persian speaking people?” By resorting to the two phrases of “conflict and control” - and while producing a number of evidence proving lack of unity among the writers, poets, and media people of Afghanistan and Iran - this paper proposes to throw light on the factors that have converted Persian language and literature from a “unifying” opportunity to a “stressful” issue among Persian speaking people? In the end, the authors provide certain suggestions that could help reconsider certain behaviors in this regard.
خلاصه ماشینی:
از همین رو، سوالات دیگر این است: آیا شرایط سیاسی-فرهنگی حاکم میان فارسیزبانان برای اتحاد یا رابطة عمیق آنها شرایط مناسبی است؟ مهمتر آنکه آیا در عصر چندزبانگی و چندفرهنگی میتوان در جستجوی امر آرمانی «وحدت» بر مبنای یک زبان و ادب خاص بود؟ گذاشتن چنین بار سنگینی بر دوش زبان و ادب فارسی در این مقاله یک امر انتزاعی و نادرست انگاشته شده است.
هر معنایی را تنها با توجه به عمل کلیای که در حال وقوع است و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی [که آن عمل در آن قرار دارد]، باید شناخت» (سلطانی، 1383: 154) در این زمینه اگر برخی افراد در اندیشة اتّحاد فارسیزبانان هستند بدون شک نمیتوانند بدون ایدة «گفتمان فارسیزبانها» یا آنچه که «ایران بزرگ فرهنگی» یا «وطن فارسی» نامیده میشود، پیش بروند.
به باور اکثر اندیشمندان و نویسندگان مستقل افغانستانی، ایران همیشه خود را وارث اصیل تمدن فارسی قلمداد کرده و این برای دو کشور دیگر قابل پذیرش نبوده است و باعث شده نقش آنها در تولید معناهای فرهنگی نادیده گرفته شود.
اکنون برخی سوالهای مهم اینهاست: چرا حتی در فضای مجازی (که فضایی برابر برای بحث به شمار میآید) اگر بین یک ایرانی و افغانستانی بحثی دربگیرد خیلی زود به فحاشی و توهینهای بنیادین انسانی و نژادپرستانه کشیده میشود؟ کجای این چرخه ناقص است که حتی بین نخبگان فکری و فرهنگی دو کشور هیچگونه گفتگویی بلندمدت صورت نمیپذیرد؟ مگر نه اینکه میگوییم تاریخ و زبان و فرهنگ ما مشترک بوده و اصولا یک تاریخ و زبان و فرهنگ داریم؟ به نظر میرسد، هرچیز مشترکی در این زمینه حساسیتزاست و باعث ایجاد تنش میشود و باید از آن دست کشید.