چکیده:
برخی از مستشرقین اندیشه امامت شیعی را ناشی از علاقه باستانی ایرانیان به تفکّر شاهی آرمانی دانسته و برآمدن سلاطین ایرانی در چارچوب خلافت اسلامی را در راستای همین نگاه اقتدارگرایانه و ظلّاللّهی ایرانیان به فرمانروایان ارزیابی کردهاند. همچنین نویسندگانی نیز پس از انقلاب از سنخیت نظریه حکومت شیعی معاصر (ولایتفقیه) با نظریه سیاسی شاهنشاهی سخن گفتهاند و در نتیجه ولایتفقیه را نوعی بازتولید حکومت پادشاهی در قامت اسلامی معرفی کردهاند.
ازآنجاکه همگونی دو نظام سیاسی ریشه در سازگاری تئوریک آنها با هم دارد، لذا برای سنجش مدعیات بالا به این پرسش پرداختهایم که رابطهی آن نظریهی سنّتی پادشاهی (شاهی آرمانی) با این نظریهی جدید حکومت اسلامی (ولایت فقیه) چیست؟ در پاسخ با استفاده از روش تحقیق اسنادی و براساس چارچوب اندیشه-شناختی جان مارو، این دو سامان فکری در چهار محور امر سیاسی (اهداف، مرجعیت، تحدید و اعتراض) کالبدشکافی و مقایسه شدهاند. نتیجهی حاصلشده این است که با وجود تفاوتهای آشکار و اساسی میان دو الگوی حکومتی در هر چهار محور پژوهش، شباهت و اتحاد بین آنها چه در ساحت نظر و چه در عرصه تاریخ وجه منطقی ندارد.
Politics and Government in Iran for many centuries has been intertwined with the idea of Monarchy. On the other hand, despite the short life of the theory of Faqih governance in practice, it has the great intellectual, historical and psychological roots in the population of Iran and It is a sort of reproduced the idea of an Islamic state. Now the question has attracted researchers' attention is what is it the relationship between the traditional theory Kingdom (ideal kingdom) and the new theory of Islamic rule (Faqih governance)? To answer this question, these two Intellectual system have been explained and compared according to the four elements of the political context of cognitive thought of John Morrow (goals, authority, reservation or protest). The overall result of the study is that obvious and fundamental differences between the two governance there in all four axis and thus the similarity and unity between the political systems both in the field of view and in the field of history does not make sense.
خلاصه ماشینی:
ازآنجاکه همگوني دو نظام سياسي ريشه در سازگاري تئوريک آنها با هم دارد، لذا براي سنجش مدعيات بالا به اين پرسش پرداخته ايم که رابطۀ آن نظريۀ سنّتي پادشاهي (شاهي آرماني ) با اين نظريۀ جديد حکومت اسلامي (ولايت فقيه ) چيست ؟ در پاسخ با استفاده از روش تحقيق اسنادي و براساس چهارچوب انديشه شناختي جان مارو، اين دو سامان فکري در چهار محور امر سياسي (اهداف ، مرجعيت ، تحديد و اعتراض ) کالبدشکافي و مقايسه شده اند.
به همان ترتيب که براي دوران پس از اسلام ، مستشرقين سعي مي کنند، ظهور سلطنت اسلامي را در عقايد و نظريات شاهي آرماني جستجو کنند، در اين زمان هم هرچند حکومت جمهوري اسلامي با سرنگون کردن نظام شاهنشاهي روي کار آمده است ، اما برخي باور دارند که با توجه به ريشه و مباني مشترک اين دو، مجدداً پس از دوراني چند شاهد سربرآوردن سياق شاهنشاهي در لباسي نو بوده ايم و اين خود را روزبه روز بيشتر نشان خواهد داد.
سؤال و فرضيه : پس پاسخ به اين پرسش که نظام پادشاهي (با قرائت شاهي آرماني ) و حکومت اسلامي (با قرائت ولايت فقيه ) از حيث مباني نظري و فارغ از عملکرد حکومتي و کارايي تاريخي چه تفاوت ها و تشابهات انديشگي دارند؟ اهميت وافري دارد، چرا اگر ثابت شود که اين دو نظام سياسي در نظر و روي کاغذ با هم تفاوت هاي جدّي و آشتي ناپذير دارند (فرضيه تحقيق ) مي توان گفت ؛ که تشابه ، ترکيب يا استحالۀ حکومت اسلامي با حکومت پادشاهي در صحنۀ تاريخ نيز هيچ وجه منطقي نداشته و ندارد.