چکیده:
این مقاله درصدد شناخت رابطه بین نظم سیاسی و بورکراسی با عدم توسعه ایران معاصر(دوره قاجاریه و پهلوی) می باشد. توسعه ایران با توجه به ضعف نظامی،سیاسی و اقتصادی ایران در قرن 19م در مقابل برتری های دول غربی مورد توجه نخبگان درباری و دیوان سالار قرار گرفت. تلاشهای در دوره قاجاریه و متعاقب آن در دوره پهلوی برای تاسیس دولت مدرن مبتنی بر دولت متمرکز با بورکراسی عقلانی- قانونی، نیروهای نظامی و نهاد آموزشی مدرن برای توسعه ایران صورت گرفت لیکن با موفقیت همراه نبود. درحالیکه در ژاپن چنین تلاشها با شرایط تاحدودی مشابه با موفقیت همراه بود. این پژوهش با روش تاریخی_ تطبیقی عدم توسعه ایران را با کشور توسعهیافته ژاپن با استفاده از نظریه نظم و زوال سیاسی فرانسیس فوکویاما مقایسه میکند. نخبگان دیوانسالار ایران و ژاپن برنامههای تا حدودی مشابه برای توسعه داشتند ولی ماهیت متفاوت نیروهای سنتی و مدرن دو کشور مانع نتایج مشابه شد. در ژاپن نیروهای سنتی و مدرن مانند دایمیوها، نیروهای دینی، تجار، روشنفکران و غیره در کنار نخبگان دیوانسالار، دولت سازی را ارجحیت بر پاسخگویی دمکراتیک میدانستند. این امر منجر به نظم سیاسی و توسعه ژاپن شد؛ ولی در ایران نیروهای سنتی و مدرن مانند ایلات و عشایر، روشنفکران، روحانیون، تجار و غیره پاسخگویی دمکراتیک را ارجحیت بر دولت سازی می دانستند که منجر به بی نظمی سیاسی و عدم توسعه ایران شد.
Abstract This article seeks to identify the relationship between Political Order and Bureaucracy with the lack of development of contemporary Iran (Pahlavi and Qajar periods). Iran's development due to Iran's Economic, Political and Military weakness in the 19th century, in the face of the superiority of Western powers was considered by bureaucratic and court elites. Efforts were made during the Qajar period and subsequently during the Pahlavi period to establish a modern state based to Centralized state with a rational-legal bureaucracy and modern military forces and educational institution for Iran's development, but it was not successful, while In Japan such efforts with somewhat similar situation were successful. This research with historical-comparative method compares Iran's underdevelopment with developed country of Japan using Francis Fukuyama's political decay and order theory. The bureaucratic elites of Iran and Japan had somewhat similar plans for development; but the different nature of the modern and traditional forces of the two countries prevented similar results. In Japan modern and traditional forces such as Daimyo, religious forces, merchants, intellectuals, etc., alongside the bureaucratic elites, preferred state-building to democratic accountability. This led to political order and the development of Japan, but in Iran, modern and traditional forces such as, Tribes and Nomads, intellectuals, clerics, merchants, etc., preferred democratic accountability to state-building, which led to political disorder and underdevelopment of Iran.
خلاصه ماشینی:
اين امر منجر به نظم سياسي و توسعه ژاپن شد؛ ولي در ايران نيروهاي سنتي و مدرن مانند ايلات و عشاير، روشنفکران ، روحانيون ، تجار و غيره پاسخگويي دمکراتيک را ارجحيت بر دولت سازي ميدانستند که منجر به بي نظمي سياسي و عدم توسعه ايران شد.
هرچند سرکوب نيروهاي اجتماعي زمينه نظم سياسي با تأسيس دولت متمرکز و ارتش جديد شد ليکن مشروعيت وي را به شدت کاهش داد و در عوض خواسته هاي دمکراتيک نيروهاي اجتماعي مانند اعاده قدرت به مجلس مستقل را افزايش داد و در نهايت نيروهاي اجتماعي بعد از سقوط کوتاه مدت وي صاحب قدرت شدند.
آن ها نه تنها در دولت سازي با تأسيس دولت متمرکز با بورکراسي عقلاني-قانون ، نهادهاي نظامي و آموزشي موفق بودند و برتري خود را در نبردها با چين در ١٨٩٥ م و روسيه ١٩٠٥ م نشان دادند بلکه توانستند در زمينه اقتصادي -صنعتي به موفقيت هايي برسند؛ به گونه اي که درزمينه تجاري- صنعتي، شرکت هاي تجاري-صنعتي زيباتسوها با منابع مالي و نيروي کاري وسيع شکل گرفت و گسترده فعاليت خود را به خارج از مرزها گسترش داد.
در واقع تقدس حايگاه امپراطور به عنوان نماد ملت ژاپن به نوبه خود برنامه هاي نخبگان ديوان سالار را در تأسيس دولت مدرن تقويت کرد؛ به گونه اي با همکاري ميجي ساخت قدرت فئوداليته را تغيير و دولت متمرکز با بورکراسي عقلاني - قانوني و نهادهاي مدرن نظامي و آموزشي را ايجاد و تقويت کردند.