چکیده:
عطار در منطقالطیر از هفت وادی نام میبرد؛ اما یک وادی نانوشته وجود دارد و آن گذشتن از صورت و رسیدن به معنی است. این موضوع بهصورتِ تقابل این دو در کل منطق الطیر به شکلی نانوشته و نامنسجم منعکس شده است. در سخن عطار، صورت در مفهوم مجاز، کثرتها، ظاهر، دنیا و وابستگیهای به آن دیده میشود و معنی نیز در مفهوم وحدت، باطن، روح، تعالی و رسیدن به حقیقت میآید. حکایت این مرغان را هم در شکل و قالب و هم در محتوا و معنا میتوان گذر از صورت به معنی دانست؛ زیرا عطار از قالب داستانی تمثیلی بهره برده و در متن هم خواننده و سالکِ راه را به گذر از ظواهر و صورتها و توجه به معنی فرامیخواند. وی راه گذر از صورت و رسیدن به عالم معنی را در بریدن از وابستگیها، داشتن همت و انصاف و درمجموع در طلب و عشق و فنا میبیند.
Attar mentions seven valleys in the Mantiq Al-Tair, but there is one unwritten valley, that is passing from the form to the meaning. In Attar's words, the form is seen in the permissible concept, the pluralities, the appearance, the world and the dependencies on it, and the meaning is also seen in the concept of unity, inwardness, soul, transcendence and attainment of truth. The story of these birds can be considered as passing through the form. Because Attar uses the form of an allegorical story and in the text, he calls the reader and the seeker of the way through appearances and forms and paying attention to the meaning. He sees the way through the face and reaching the world of meaning in cutting off attachments, having effort and justice, and in general in seeking, love and annihilation.
خلاصه ماشینی:
پيشينۀ موضوع گفتار و نوشتار دربارٔە عطار و منطق الطير فراوان است ؛ امـا دربـارٔە تفـاوت هـاي ظـاهر و باطن يا صورت و معني و تقابل اين دو ساحت متفاوت در انسان به شکل هايي پراکنـده و در کتب مرتبط با عرفان به ويژه در شرح اشعار شاعران عارف مطالبي يافت مـي شـود.
در باب اين دو ساحت متفاوت پژوهش هايي صورت گرفته اسـت ؛ ازجملـه فنـايي اشـکوري (١٣٩١) مقاله اي را با عنوان «دو ساحت ظاهر و باطن در جهان بيني جلال الدين مولـوي » نوشته است و پايان نامه اي در مقطع کارشناسي ارشد در دانشگاه بيرجنـد بـا نـام «تقابـل صورت و معني در مثنوي » (مريم قدسيان ، ١٣٨٨) يافت ميشود؛ همچنان کـه پيداسـت اين کوشش ها در دنياي شگفت مولاناست ، اما چنين پژوهشي در اشعار عطار بـه ويـژه در منطق الطير صورت نگرفته است .
نگاه عطـار بـه هسـتي و آفـرينش و ارتبـاط آن بـا حضرت حق نگاهي کاملا وحدت وجودي است ، نگاهي که نه تنها در منطق الطيـر، بلکـه در ديگر مثنوي هاي او بر آن مکرر تأکيد ميشود و بـراين اسـاس ، طبيعـي اسـت اگـر او غيري در هستي نداند و غيربينان را آنچنان که در حکايت پسر زال و بوعلي دقاق آمـده است ، احول بنامد: تو در اين ره مرد عقد و حل نه اي / چند بيني غير اگر احول نه اي [١٢، ص ٢٤٨].
اين وادي همان بنمايه اي اسـت کـه مکـرر، اما نامنسجم در متن ديده ميشود و آن گذر از صورت و رسيدن به معني است کـه عمـدتا به شکل تقابل در متن حضور دارد.