چکیده:
هدف این مقاله، تبیین نقش استعاره در شکل متناظر و تمایز آن با برداشت صرفاً ادبی و زیباییشناختی و یا صرف الهامبخشی، بهمنظور افزایش دقت علمی در تعلیموتربیت اسلامی است. برایاینمنظور، چنین استدلال شد که استعاره متناظر باتوجهبه تکیه صرف بر متن دینی و نیز غیرانتخابیبودن کلیت و چارچوب آن میتواند بدیل مناسب رویکردهای موجود برای ارائه مبانی و اصول تعلیموتربیت اسلامی باشد. این الگوی استعاری دارای ویژگیهای محوریت علم بهجای تربیت، ذکر جزئیات در مقابل کلیت، پیوند توأمان علم و تربیت بهجای رابطه پیوستاری و نقش مبنایی در مقابل نقش تکمیلی است.
This research is intended to explain the role of corresponding metaphor and distinguishing its meaning from purely literary, aesthetic or inspiring perceptions, in order to increase scientific accuracy in Islamic education. Hence, due to the mere reliance of corresponding metaphor on the religious texts, as well as the non-selectiveness of its generality and framework, it can be regarded as a suitable alternative to the existing approaches for proposing the principles and bases of the Islamic education. This metaphorical model contains the characteristics of centrality of science instead of training, focusing on details in place of the whole, the simultaneous link between science and training instead of a continuum relationship, and considering basic roles in place of complementary role.
خلاصه ماشینی:
دراين ميان ، گروهي که به واسطه فلسفه اسلامي با اين موضوع مواجه شدند و آراء فيلسوفان مسلمان علي الخصوص ملاصدرا را مورد توجه قرار دادند، موسوم به رويکرد فلسفي (بهشتي، ١٣٩٢؛ علم الهدي، ١٣٨٨) و نيز گروهي که از روش هاي نوين در منابع دست اول استفاده کردند يا رويکرد روشي (باقري، ١٣٨٩) در يک موضوع با هم اشتراک دارند و آن استفاده از روش استنتاجي در استخراج اصول اوليه تعليم وتربيت است که ابتدا مباني يا هست هاي مکتب فکري اسلام را معرفي مي کنند و سپس برمبناي آن به استنباط اصول يا روش ها مي پردازند که در رويکرد فلسفي اين مباني و هست ها به جاي متون ديني در انديشه فيلسوفان مسلمان جستجو مي شود و در رويکرد روشي نوعي سازماندهي مفهومي و ساختار روشي در استخراج اصول از متون اصلي ديني مشاهده مي شود و در گروه سوم ؛ رويکرد نقلي اين اصول بدون معرفي مبناها بيشتر با برداشت شخصي يا با استناد به متون به دست مي آيد (شريعتمداري، ١٣٦٧؛ حسيني، ١٣٦٩).
يکي از اين انواع شاخص گزاره هاي ساختاري موسوم به گزاره متناظر است که به معرفي يک کل همراه با عناصر بنيادين ميپردازد و در تقابلي تشبيهي اين امر را صورت ميدهد که تصور ميشود بتوان اختصار آن در معرفي اين عناصر و اکتفاي به آنها را نوعي اولويت بندي و مقدم دانستن آن عناصر تلقي نمود و همچنين به جايگاه آنها در نظام اسلامي، رابطه اي که اين اصول با يکديگر دارند و آرايش و ساختار مفاهيم در نظام تعليم وتربيت اسلامي دست يافت ؛ چراکه اين گزاره ها ساختار علم را به همراه اجزاي آن به پديده اي ديگر تشبيه ميکنند؛ به گونه اي که اجزاي هر دو طرف تشبيه در تناظر يک به يک با هم قرار دارند.