چکیده:
یکی از آموزه های اصیل مدرنیته، موضوع سکولاریسم است، بر اساس این آموزه قانون اساسی، رویه قضایی و عرف قانون گذاری کشورهای مدرن غرب بر عدم مرجعیت دین، خصوصی شدن مناسک مذهبی، جداسازی از حوزه سیاست و نزاع علم و عقل با دین بنیان گذاری شده است. در سال های اخیر، اندیشمندان برجسته علم سیاست همچون یورگن هابرماس با طرح مباحث پست سکولاریسم و استدلال بر ضرورت و چگونگی حضور دین در سپهر عمومی جایگاه دین در جامعه و رابطه سیاست و دین را بازسازی نموده اند. در این مقاله آموزه های پست سکولاری هابرماس و آراء فراسکولار استاد مطهری به روش توصیفی تحلیلی، بررسی و مقایسه می شود. بر اساس دستآوردهای این پژوهش، اندیشه های هابرماس و مطهری در ناقص و ناکافی بودن سکولاریسم و ضرورت حضور دین در سیاست مشابه و در منابع گذار از سکولاریسم و دامنه حضور دین در جامعه پساسکولار متفاوتند.
One of the original teachings of modernity is the subject of secularism. According to this doctrine; The constitution, the rule of law, and the customary law of modern Western countries are based on the non-authority of religion, the privatization of religious rites, the separation of politics, and the conflict of science and reason with religion. In recent years, prominent political science thinkers such as Jurgen Habermas have reconstructed the position of religion in society and the relationship between politics and religion by proposing post-secularism and arguing for the necessity and presence of religion in the public sphere. In this article, the post-secular teachings of Habermas and the metasecular views of Motahhari are examined and compared in a descriptive-analytical method. According to the findings of this study, Habermas and Motahhari's ideas are similar to the incompleteness of secularism and the necessity of religion's presence in politics, and differ in the sources of transition from secularism and the scope of religion's presence in post-secular society. Based on the humanistic teachings of modernity,
خلاصه ماشینی:
از طرفی در غرب هم بعد از جنبش رنسانس و اصلاح دینی و همچنـین نهضـت روشنگری که با شعار علم گرایی؛ دین را از همـه سـاحت هـای سیاسـی و اجتمـاعی کنـار گذاشته و به مسأله ای کاملا فردی تبدیل کرده بود، با چرخشی نظری ضرورت حضور دیـن بــرای حــل بحــران هــای اجتمــاعی، فرهنگــی و روانــی در قالــب نظریــه پســت سکولاریسم (Postsecularism) توسط دانشمندانی نظیر یورگن هابرمـاس (rgen HabermasJu) تئوریزه شد، مدرنیته هرچند توانست نظام باورها و اعتقـادات دینـی را متزلـزل و جداسـازی دین از جامعه و دولت را عملیاتی کند، اما در جوامع غربی و ملل پیرو غـرب بـه بـن بسـت رسیده و نتوانسته است لایه های عمیق دینداری را از وجود بشر بزداید، رشد دین گرایـی و دین خـواهی در جهـان و تئـوریزه شـدن پسـت سکولاریسـم دلایلـی بـر ایـن مدعاسـت .
٦. اندیشه فراسکولار مطهری هر چند استاد مطهری در قید حیات نیست تا تئوریزه شدن دوران پساسـکولار را در اندیشـه متفکران بزرگ مغرب زمـین نظیـر یـورگن هابرمـاس ببینـد و یـا راجـع بـه تئـوری پسـت سکولاریسم اظهار نظر نماید، اما اندیشه های وی در باب رابطه دین و سیاسـت مشـحون از مضامین فراسکولاری است ، یعنی جنس نظرات وی دربـاره جایگـاه دیـن در حیـات بشـر، ورای مباحث سکولار یا پست سکولار است ، چون نظریه پست سکولاریسـم بـر عقلانیـت خودبنیاد استوار و در راستای تکمیل پروژه نیمه تمام مدرنیته قرار مـی گیـرد، در حـالی کـه موضع مطهری بر پایه عقلانیت وحیانی استوار و در جهت احیای طرح جامع اسلام تعریـف می شود.