چکیده:
در تاریخ کشورها همواره بزرگانی وجود داشتهاند که مردم هر عصر به وجود آنها بر خود میبالند و به آنان افتخار میکنند. این بزرگان به واسطهی اقداماتی که انجام دادهاند به مرور زمان برای عموم مردم به شخصیتهایی اسطورهای تبدیل شدهاند. یکی از شخصیتهایی که نماد حکمت و خرد در جمع دیوانسالاران ایرانی بود و زندگی او تا حدی گرفتار افسانه و ابهام شده بزرگمهر حکیم است. در تاریخ و ادبیات ایران زمین جملات قصار حکمی، اخلاقی، فلسفی و همچنین اندرزها و حکایتهای زیادی را به او نسبت دادهاند که بر خرد و دانایی و میهندوستی وی تأکید میکند. انسان ایرانی، ارزشهای انسانی و متعالی خود را به نقل از بزرگانی عرضه داشته است که در تاریخ و در ساحت افسانه، نمونه و الگوی درایت، تدبیر و هوشمندی بودهاند. بدون تردید در این میان بزرگمهر حکیم از تابناکترین چهرهها محسوب میشود. وی از جمله قهرمانانی بود که به جمع شهیدان اندیشه پیوست و حالت اسطوره پیدا کرد. بنابراین ضرورت دارد شخصیت وی از افسانه تا واقعیت مورد کندوکاو قرار گیرد.
In the history of countries, there have always been great people whose contemporary people have boasted their existence and have always been proud of them. These great people have become a legendary figure over time for the general public through the action they have done. One of these great men who symbolized wisdom among Iranian bureaucrats and whose life was partly involved in ambiguity and myth is Bozorgmehr Hakim. In Iranian history and literature, ethical, philosophical statements, as well as words of advice and anecdotes have been attributed to him, which emphasize his wisdom and patriotism. The Iranians have presented their human values by quoting those great men who have been exemplary and tactful both in history and in the construction of legend.Undoubtedly, Bozorgmehr Hakim is one of those bright figures. He was one of the heroes who joined the group of martyrs of thought and became legendary. Thus, it is necessary to investigate his legendary and real character.
خلاصه ماشینی:
در استدلال کريستن سن ، نخستين دليل يکي بودن اين دو شخصيت آن است کـه برزويـه تلفـظ محبـت آميـز برزمهر و برزمهر شکل اصلي و صحيح بزرگمهر است ؛ دليل دوم آنکه پادشـاه هنـد کـه شـطرنج را بـه ايـران فرستاد "ديوسرم " نام داشته و کتاب کليله و دمنه براي ديوسرم يا داب سلم يا دابشـليم روايـت شـده اسـت ، سومين دليل آنکه برزويه و بزرگمهر هر دو از مردم مرو بودند.
(ابن نديم ، ١٣٥٢: ٣٢٨) از جمله پيشگوييهاي بزرگمهر آن بود که قيصر روم ، رسولي را با هديه و نامه به همراه درج و قفلي سر بسته به دربار شاه ايران ميفرستد و ميگويد: بدين درج و اين قفـل نـابرده دسـت نهفتــه بگوييــد چيــزي کــه هســت فرســـتيم بـــاژ ار بگوييـــد راســـت جـز از بـاژ چيـزي کـه آئـين ماسـت انوشيروان از مردم با کياست دربار حل معما را خواستار شد ولي هيچ يک قادر به جواب و تعبير معما نشدند.
و البته ديگر توضيحي نداد، انوشيروان و روميها اصرار کردند، بوزرجمهر گفت چون امان يافته ام ميگويم : آخر اگر احتياج نبود، مثل من عالم دانشمندي، آيا ميآمد در دستگاه آدم بحت بسيطي مثل قبله عالم خدمت کنـد؟ اين درست همان حرفي است که هزار سال بعد ناپلئون به وزير خارجه خود پرنس تاليران گفت : نـاپلئون بـه تاليران گفت ، مي دانم که به محض اينکه سقوط کنم ، تو دوباره وزير خارجه حکومتي هستي که جانشين من شده و مرا شکست داده است ، همه اينها را مي دانم ، ولي چه کنم که سياست نمي دانم و به تـو احتيـاج دارم !