چکیده:
فردوسی بزرگترین ستون زبان وادبیات فارسی ایران و شاهنامۀ نامی وی، یکی از بزرگترین کتب حماسی وادبی ایران وجهان است. شاهنامهای که در سه بخش اساطیری، حماسی و تاریخی دورنمای کلی دارد ودر دورۀ تاریخی نمود خود را از پادشاهی شاهان ایرانی نشان میدهد. یکی از بخشهای که مورد بیمهری فردوسی پژوهان قرارگرفته است بخش تاریخی شاهنامه است که البته علت اصلی آن، کمتوجهی و بیمیلی فردوسی به ادامۀ روایتهاست. سؤال اصلی تحقیق این است که زبان وفردوسی در بیان معرّفی قهرمانان دورۀ تاریخی چگونه است؟ فردوسی در نگارش این بخش هم به روایتهای شفاهی بیشترتوجه دارد تا اصالت موضوعات و تواریخ مستقل. او براساس احساسات شاعرانه و میزان مطابقت شاهنامه با کتابهای تاریخی تا چه حد است؟ این مکتوب که با روش توصیفی -تحلیلی صورت گرفته است، نشان میدهد که با دیگران تفاوت دارد و شاید از افراطها و تفریطها در آن ابایی نداشته باشد و از طرف دیگر شخصیت ملیگرای فردوسی از منابع اصلی تاریخی کم بهره برده است. دراین پژوهش، روایت شاهنامه با بعضی کتب تاریخی مستقل چون تاریخ کامل ابن اثیر، مسعودی، ثعالبی، یعقوبی وفرهنگهای شاهنامه، دهخدا، معین و ... مقایسه شده است. اگرچه اختلاف روایت شاهنامه با کتب مذگور در وجود شخصیّتها، اسامی افراد، محلَ وقوع حوادث، تعداد پادشاهان و مدَت زمان پادشاهی آنان است، بیشتر با روایت ثعالبی مطابقت دارد. در عمدهترین شباهت میان کتب تاریخی با هم مطابقت داشتن کلَیت وقایع و داستان های این کتابهاست.
Ferdowsi is the greatest pillar of the Persian language and literature of Iran and his famous Shahnameh, one of the greatest epic and literary books of Iran and the world. The Shahnameh, which has a general perspective in three parts of mythology, epic and history, and in the historical period shows itself from the kingdom of the Persian kings. One of the sections that has been neglected by Ferdowsi scholars is the historical section of Shahnameh, the main reason for which is Ferdowsi's lack of attention and reluctance to continue the narrations. This written method, which has been done by descriptive-analytical method, shows that Ferdowsi, in writing this section, also pays more attention to oral narratives than to the originality of independent subjects and histories. He differs from others on the basis of his poetic feelings and may not be superfluous to the excesses and excesses in it. In this study, the narration of Shahnameh has been compared with some independent historical books such as the complete history of Ibn Athir, Mas'udi, Tha'alabi, Yaqoubi and the cultures of Shahnameh, Dehkhoda, Moin, etc. The location of the events is the number of kings and the length of their reign, which is more in line with Tha'alabi's narration. In most of the similarities between the historical books, it is consistent with the totality of the events and stories of these books.
خلاصه ماشینی:
داراب در کتب تاريخي پادشاهي داراب در کتاب تاريخ مسعودي اين گونه آمده است : «پس از او [همايه ] برادرش موسوم بر دارا پسر بهمن اسفنديار به پادشاهي رسيد و مدت شاهي وي دوازده سال بود و به بابل مقر داشت » (مسعودي،١٣٨٧، ج ١: ٢٢٦) در کتاب تاريخ حماسه سرايي در ايران دکتر صفا با فردوسي هم نظر است و تنها در مورد وجه تسميه داراب نظر مورخان ديگر را نيز آورده است : «چون نجات دهنده او را هنگامي از آب برآورد که به درختي بازخورده و همانا مانده بود ازاين جهت او را دارا (درخت ) اب (آب ) ناميده و يا بقول بعضي چون هنگام يافتن او بر آب گفته بود «دار» يعني بگير و نگهدار، ازاين جهت بدين نام خوانده شد اما در مآخذ پهلوي اين نام دارا يا داراي ذکرشده »(صفا،١٣٦٩: ٥٤٤) ثعالبي کامل تر از ديگر کتب تاريخي در مورد پادشاهي داراب و اتفاقت زمان پادشاهي او توضيح داده است که نگارنده از آوردن آن ها به دليل ذکر بيشتر آن ها در روايت فردوسين صرف نظرکرده و ترجيحا سعي شده نکات مشترک يا مورد اختلاف مابين کتب مطرح گردد؛ در مورد وجه تسميه دارا (داراب ) با ابن اثير و در مورد مدت زمان پادشاهي با مسعودي و در مورد رابطۀ فرزند و مادري داراب و هماي و بقيۀ روايت هايش با فردوسي هم عقيده است .