چکیده:
فریب و نحوه رفتاری فریبکاران در دو کتاب «شاهنامه» و «تاریخ بیهقی» که از آثار وزین ادب و هنر فارسی هستند، به وضوح نمایان است. نیرنگ در بخشهای حماسی- اسطورهای و تاریخی «شاهنامه» به کار رفته است که به نظر میرسد در بخش حماسی آن با انگیزه و اهداف شخصی و انسانی و ملی، بیشترین کاربرد را دارد. بر خلاف معنای متعارف نیرنگ که مفهومی منفی دارد؛ در «شاهنامه» جنبهها و مفاهیم مثبت آن را میتوان مشاهده کرد. آیا فریب بر اثر رفتار شخصیّتهای بانفوذ سیاسی چون محمود، مسعود و بوسهل ... است که در دورهای بر اریکه قدرت و هدایت جامعه تکیه زده، به حکمرانی پرداخته، به فریب روی آورده و توانستهاند از بروز آشوب جلوگیری کنند یا اینکه محمودیان با تضریب و فریب سبب عزل طرفداران مسعود شده و نوعی بیثباتی و اضطراب را گسترش دادهاند.
Mansour Morrei: PhD Candidate, Persian Language & Literature, Islamic Azad University, Zahedan Branch
Habib Jadidoleslami: Assistant Professor, Persian Language & Literature, Islamic Azad University, Zahedan Branch
Behrouz Romiani: Assistant Professor, Persian Language & Literature, Islamic Azad University, Zahedan Branch
Abstract
The deception and behavior of the deceivers is clearly evident in two Persian precious and artistic books "Shahnameh" and "Tārīkh-i Bayhaqī”. Trickery has been applied in the epic-mythological and historical sections of "Shahnameh", which seems to be most frequent in its epic section with personal, human and national motives and goals. In spite of negative connotation of deception and trickery, its positive aspects and concepts can be seen in "Shahnameh”. Is the deception due to the behavior of influential political figures such as Mahmoud, Massoud and Bu Sahl and etc.... who were powerful and governor in a specific era deceived and managed to prevent chaos? or Mahmoudians who developed anxiety and instability by deceiving and tricking Masoud fans and followers.
خلاصه ماشینی:
٣. خدعه سوم بونصر مشکان اين است که بعد از رفتن به منزل خواجه احمد حسـن و صحبت پيرامون جريان پيش آمده (دستگيري بوبکر حصيري و پسرش )، متوجه رفتارهـاي چندگانه وي ميگردد، پس آنچه را که از شخصيت ، نحوه عملکرد و نگـرش وي دريافتـه بود با ابوالفضل بيهقي در ميان ميگذارد و براي اين کار نيرنگي انجام ميدهد و بـه طـور پوشيده ، مخفيانه و به دور از ديد احدي، وي را(به نزد خود) دعوت ميکنـد و مـيگويـد: «اين خواجه احمد حسن فردي محتشم و بزرگ مهتري است ، امـا آن را آمـده اسـت تـا انتقام کشد و من سخت کارهم آن را که او پيش گرفته است و به هيچ حـال وي را ايـن نرود با سلطان و نگذارد که وي چاکران وي را بخورد و ندانم تا عواقب ايـن کارهـا چـون خواهد بود و اين حديث را پوشيده دار تا ببينيم کـه چـه مـيشـود؟!» و سـپس بـه وي هشدار ميدهد که مراقب گفتمان و روابط بـا احمـد حسـن باشـد(خطيب رهبـر،١٣٨١: .
پيرامون خدعه اول بونصر مشکان ، ميبينيم که او به فرمان امر مسعود رفـت تـا بـا وسـاطت از چـوب زدن بوبکر و پسرش جلوگيري کند، نه اينکه چون شنيده احمد حسن يکي از مخالفـان اش را بازداشت کرده ، رفته تا به شکرانه آن با وي شراب بخورد، اين نيرنگ بـراي ايـن بـود کـه تمهيداتي به وجود آورد تا بتواند فرمان امير مسعود را به خوبي اجرا کند.