چکیده:
چرایی عدم پذیرش اسلام از سوی اکثریت مردم مکه پس از 13 سال تبلیغ پیامبر، از موضوعاتی است که اندیشهورزان حوزه دین، سیاست و تاریخ را به خود مشغول داشته است. در گونهشناسی کلی نظریههای این باب، برخی جمود فکری، عنصر جاهلیت و بتپرستی و یا ساختار و سنتهای قبیلهای و برخی شرایط اقلیمی را مورد تاکید قرار دادهاند. پژوهش حاضر درصدد است با توصیف و تحلیل زمینههای ساخت انحصار به پاسخ مطلوب دست یابد. نقش بیبدیل قدرت اقتصادی بهعنوان پشتوانه انحصارگرایی، و تسری این مسئله در ابعاد سیاسی اجتماعی و گزارشهای همسو، قراین نظریه مختار است. انحصارگرایی در این جامعه، علاوه بر ایجاد نظام طبقاتی، وضع و اجرای قوانین را نیز در اختیار اعضای این حلقه انحصاری قرار میداد. طبقهای که پذیرش محتوای دعوت پیامبر، به منزله قبول خطا در خودبرترانگاری و شکسته شدن حلقه انحصاری آنها بود.
The reasons for the non-acceptance of Islam by the majority of the people of Mecca after 13 years of the Prophet's preaching is one of the issues that has occupied the minds of religious, political and historical thinkers. Some have emphasized the intellectual rigidity, ignorance and idolatry, structure and traditions of tribes, and climatic conditions as the reasons for their non-acceptance of Islam. The present study seeks to find the answer by describing and analyzing the contexts of monopoly construction. The irreplaceable role of economic power as the backbone of monopoly, the spread of this issue in the socio-political dimensions and the existence of the coherent reports are the evidence of the Mokhtar Theory. In addition to creating a class system, monopoly in this society also provided the members of this exclusive circle with the rights of establishment and implementation of laws, a class whose acceptance of the content of the Prophet's invitation was considered as a treat to their self-transcendence and the breaking of their exclusive circle.
خلاصه ماشینی:
عليرغم اين جمله مشهور که «مخالفت اشراف مکه بيشتر دلائل سياسي و اقتصادي داشت و بزرگان آن نگرانِ در مخاطرهبودن امتيازات اقتصادي و ازدستدادن سيادتِ سياسي خود بودند» بايد گفت كه سياست پيامبر| نه خانهنشين کردن سياسيون متنفذي مانند ابوسفيان بود و نه بستن راههاي اقتصادي و ورشکست کردن تاجران مشرک؛ چنانکه پيامبر| ابوسفيان را پس از اسلام آوردن، والي نجران ميکند و يا اينکه پيامبر| پس از فتح مکه از صفوان بن اميه که هنوز مشرک بود، عاريه مضمونه ميگيرد و يا پيشتر، درسال پنجم هجري که مکه دچار خشکسالي شد و در عين حال به واسطه ناامنيِ مسير شام و درگيري با مدينه، امکان ارسال کاروان تجاري وجود نداشت، پيامبر اکرم| عمرو بن اميه ضمري را به همراه نامه و مقداري خرما به سوي ابوسفيان ميفرستد و از وي تقاضاي مقداري پوست کرده و او نيز آن تقاضا را ادا ميکند.
بنابراين اگرچه گروهي معتقدند بدوي بودن، جمود فکري و عنصر جاهليت، رئوس قاعده تغييرناپذيري در مکه بوده و استنادات قرآني مبني بر تعصبات جاهلي را مؤيد اين نظريه قرار ميدهند و برخي ديگر نيز بتپرستي و تعلق خاطر قريشيان به بزرگترين بتخانه حجاز يعني کعبه را دليل اصلي پذيرا نشدن دين جديد ميدانند، چنانکه برخي بر ساختار نظام قبيلهاي و عصبيت نسبت به آن تأکيد دارند، اما تأمل دقيقتر در تعاملات عرب در حجاز بهخصوص قريش در مکه، علاوه بر تأييد وجود نهادهاي سياسي ـ اجتماعي کارا و قانونمند، نشان از تجارت پيشهگاني ميدهد که حاضر به شکستهشدن حلقه انحصاري سيادت خود نيستند و بتپرستي نيز يکي از حلقههاي حفظ اين سيادت است.