چکیده:
این نوشتار نگاهی مقایسه ای به معناشناسی، «ایمان»، در نظرگاه فخررازی و علامه طباطبایی دارد. در نگاه فخررازی، «ایمان» تصدیق قلبی است و عمل و اقرار تمام یا جزء ایمان نیست، زیرا مراد از این «الکبیر» تعریف ایمان به معرفت شایسته نیست، زیرا مراد از این معرفت همان تصدیق منطقی است نه قلبی. در برابر فخر رازی، علامه «ایمان» را تصدیق می شناسد و مراد ایشان از تصدیق همان اعتقاد و علم است که در اصطلاح تصدیق منطقی خوانده می شود. افزون بر این، در نظر گاه علامه طباطبایی لحاظ قید «التزام عملی» در تعریف «ایمان» ضروری است و آیاتی از قرآن نیز حکایت از این ضرورت دارد. اما عمل، خود ایمان یا حقیقت آنها نیست، بلکه اثر ایمان شناخته می شود.
خلاصه ماشینی:
"برخی قرآن پژوهان، در توجیه تفکیک ایمان از عمل در این آیات بیانی دارند که از نظر فخر رازی مقبول نیست از جمله: «اجاب القاضی بان الایمان و ان کان یدخل فیه جمیع الاعمال الصالح الا ان قوله آمن لا یفید الا أنه فعل فعلا واحدا من افعال الایمان فلهذا احسن ان یقول «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات» «قاضی گفته است هر چند واژه ایمان و حقیقت آن در بر دارنده همه اعمال نیک هست ولی زمانی که در کنار ایمان سخن از عمل صالح به میان آمده است اشاره به جزئی از معنای ایمان و فعلی از افعال نیک مؤمنانه دارد.
برخی از مهمترین آن دلایل عبارتند از: 1 - هر جا خداوند از مؤمنان با اوصافی زیبا یاد میکند و از پاداش عظیم ایشان سخن میگوید نقش عمل صالح نیز دیده میشود: «من عمل صالحا من ذکر أو أنثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة»(نحل /97) «هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده میداریم؛» «الذین آمنوا وعملوا الصالحات طوبی لهم وحسن مآب»24 (رعد /29) «آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزهترین (زندگی) نصیبشان است؛ و بهترین سرانجامها!» 2 - اگر ایمان علم یا تصدیق یا اعتقاد فقط باشد، تمامی عالمان ـ حتی کسانی که علیه علم خویش سخن گفته و ابراز کفر نمودهاند ـ به ناچار باید در شمار مؤمنان قرار داده شوند، در صورتی که کافر واقعی کسی است که حق را دانسته و آن را انکار کرده است!"