چکیده:
به جهت پیشگیری از ضررهایی که ممکن است در نتایج معاملات به متعاملین وارد شود اعمال خیار عیب از جانب ذی الخیار است و زمانی برای افراد ذیحق ثابت میشود که کالای مورد معامله به هنگام عقد معیوب باشد. بطور کلی ملاک و ضابطه مناسب و دقیقی از «عیب» در دست اگر نباشد اجرای مقررات مربوط به خیار عیب با مشکل مواجه خواهد شد و برای رسیدن نتیجه جبران ضرر ناروا احقاق نمیگردد. با مطالعه و تحقیق کتابخانهای و بهره مندی از تعاریف فقهاء به طروق فیش برداری با روش تحلیل و توصیفی ضمن نقد و بررسی تمایزات مفهوم عیب با مفاهیم دیگری چون «عدم مرغوبیت کالا»، «فقدان وصف»، «تدلیس» و... به تحدید گستره مفهومی عیب پرداخته میشود؛ از آنجایکه به دلایل نارسایی این تعاریف به نسبت تولیدات پیچیده و صنعتی جهان امروزه اشاره و پاسخ درست را در این مقاله گردآوری و به ثبت میرسانم.
خلاصه ماشینی:
1-2-احکام خیار عیب: هرگاه کالای فروخته شده معیوب باشد، خریدارخیار دارد، یعنی میتواند معامله را فسخ یا آن را امضاکند و ارش بگیرد چنان که در صورت معیوب بودن بهای پرداختی، فروشنده نیز حق خیارپیدا میکندآیا خیار عیب تنها در بیع شخصی جریان دارد یا در بیع کلی نیز جاری میشود؟ مسئله اختلافی است مراد از عیب در حیوان، وجود چیزی افزون بر اصل خلقت، مانند داشتن انگشت اضافی در دست یا پا و یا نقصان از اصل خلقت از قبیل کوری و در غیر حیوان، بیرون بودن از مجرای طبیعی و عادی است، مانند آنکه برای زمین موضوع معامله خراج سنگینی خارج از حدّ متعارف قرار داده باشند؛فقهاءدرباره مفهوم عیب و مصادیق آن، مباحث زیادی مطرح نموده اند؛ از این رو، برخی، برای تعیین مصادیق آن، عرف را ملاک دانسته اند آیا مبدأ ثبوت خیار زمان آشکار شدن عیب است یا پیدایی عیب کاشف از ثبوت خیار هنگام عقداست؟ ظاهر کلمات بسیاری قول اوّل است؛لیکن برخی، تصریح به قول دوم کرده اند.
اما همان طور که بیان شده ارائه چنین ضابطه ای از عیب، گذشته از اینکه به درد همان سال هایی که فقها در آن زیسته اند می خورد و تنها اختصاص به کالاهای طبیعی دارد، در حدود همین کالاهای طبیعی نیز با اشکالاتی همراه است، مثلا آیا گوسفندی که برای ذبح و قربانی فروخته می شود و یک گوش ندارد معیوب است یا از مجرای طبیعی به نحوه زیاده نقیصه خارج شده، که موجب نقصان مالی نشود یا حتی موجب افزایش ارزش کالا شود – مثل برده مختون و کنیزی که موی سرش پر پشت باشد؟ تمامی مطالب فوق به نا چار ما را به این نتیجه می رساند که حتی در زمانی که مصنوعات بشر تنوع چندانی نداشته و اشیاء مورد معامله عمدتا منحصر در کالاهایی بوده که خلقت اصلی و طبیعی داشته مانند انسان و حیوان یا در نهایت خوراک و پوشاک مثل شیر و پنیر و زره و شمشیر نمی توان گفت که این معیار کاملی در تعیین کالای معیوب باشد.