چکیده:
به باور ملاصدرا، علم حضوری نفس به ذاتش اشتدادی است. این نظریه از نظریات بدیع ملاصدرا و از نتایج هستیشناسی و نفسشناسی اوست. این نظریه بیانگر این معناست که مرتبه و درجۀ آگاهی حضوری انسان به حقیقت ذاتش امری ثابت نیست و میتواند ارتقاء یابد و از مرتبۀ نازل خودآگاهی خیالی به مرتبۀ عالی خودآگاهی عقلی و حتی بالاتر برسد. خودآگاهی خیالی به معنای ادراک حضوری خیالی نفس که در عین تجرد، محفوف به عوارضی چون شکل، اندازه و... است و خودآگاهی عقلی، ادراک به نحو تجرد تام و محض من است. هر یک از این مراتب اقتضائاتی دارند که آثار مهمی در معرفت و عمل آدمی خواهند داشت. مهمترین مبانی فلسفی این نظریه در حکمت صدرالمتالهین عبارت است از: نظریۀ اتحاد مدرک به مدرک، نظریۀ حرکت جوهری و نحوه وجود خاص نفس ناطقۀ انسانی نزد ملاصدرا.
Mulla Sadra believes that the immediate apprehension of the soul is intensification to its essence. This is one of Mulla Sadra’s innovative theories and one of the results of his ontology and psychology. This theory implies that the degree and the level of one’s
and referring to the philosophers’ words will reveal that this citation is own immediate apprehension to the truth of his own essence is not fixed and can be improved and improved from the level of imaginary self-consciousness to the higher level of intellectual self-consciousness and even higher. Imaginary self-awareness means the psyche’s imaginary immediate apprehension, which, at the same time being immateriality, is subject to the effects of shape, size, and so on. And the rational self-awareness is the perception of complete immateriality and pure psyche. Each of these hierarchical degrees has requirements that will have important implications for human knowledge and act. The most important philosophical foundations of this theory in Sadr-ol-Mote'allehin wisdom are: the theory of apprehender-to-apprehended unity, the theory of substantial movement, and the way of being particular existence of the human soul rational in Mulla Sadra.
خلاصه ماشینی:
مهمترین مبانی فلسفی این نظریه در حکمت صدرالمتألهین عبارت است از: نظریۀ اتحاد مدرِک به مدرَک، نظریۀ حرکت جوهری و نحوه وجود خاص نفس ناطقۀ انسانی نزد ملاصدرا.
به چنین حقیقتی یا علم داریم و یا نداریم، پس عالمتر شدن به یک امر واحدِ بسیط چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این علم همان طور که خواهد آمد، از سنخ علم حضوری است و مانند علم حصولی نیست که مثلاً گفته شود عالمتر شدن یعنی به ابعاد مختلفی از آن پی بردن و یا چیزی شبیه به این، در این علم، حقیقت معلوم یا نزد عالم حاضر است و یا نیست، اگر هست، حاضرتر شدن به چه معناست؟ لذا مسئلۀ اول، موضوع و پرسشی مهم مینماید که باید به درستی تبیین گردد و پس از تبیین و روشن شدن تصور این نظریه، نوبت به توجیه و تصدیق این نظریه میرسد که مسئلۀ دوم این پژوهش میباشد؛ یعنی تبیین و تشریح مبادی و مبانی حکمیای که به صدرا اجازۀ قول به چنین نظریۀ بدیعی را میدهد.
چون صدرا قائل به حرکت جوهری نفس است و حرکت جوهری آنچنان که گفتیم، همان ارتقاء حقیقت نفس و تأکد وجودی آن است، قائل به تعالی وحدت و بساطت نفس است و با ارتقاء حقیقت هستی نفس، در نتیجه میتواند به امکان اشتداد در علم نفس به ذاتش نیز قائل شود و بلکه لزوماً باید قائل باشد که هست.