چکیده:
رویکردهای متفاوت به نظریۀ سیاسی، بازتاب دگرگونیهای معاصر در نگرش اندیشمندان دربارۀ جایگاه و ابعاد معرفتی و روش شناختی فلسفه، علم، و سیاست است. از این رو، همان کشمکشهایی که در سدۀ بیستم، و تا حدودی در دو دهۀ اخیر، پیرامون این مقولهها جریان داشته است، در نوشتههای مربوط به نظریۀ سیاسی نیز دیده میشود. این وضعیت سبب شکلگیری طیفی از رویکردها شد که یک سوی آن، "نظریۀ سیاسی" را اصطلاحی پارادوکسیکال میدانست و امکان وجود آن را نفی میکرد، و سوی دیگر، نظریۀ سیاسی را برای حیات سیاسی الزامی میدید. اما آنچه اکنون اهمیت دارد، و مقالۀ پیش رو نیز با همین هدف نگاشته شده، این است که با گذر از استیلای پوزیتیویسم بر دانش سیاسی و بیرون آمدن نسبی از سایۀ واکنشهای جدلی، چگونه میشود با بررسی دقیق تر نقاط ضعف و قوت رویکردها، بر امکان پردازش نظریههای سیاسی کارآمدتر برای رویارویی با دشواریهای زیست سیاسی در جوامع امروز افزود.
Different approaches to political theory, should be seen as reflection of the contemporary changes in attitudes of thinkers towards epistemological and methodological situation of the philosophy, science, and politics. Quarrels about the political theory, are also the same quarrels about those issues through 20th century and fairly in recent two decades. In this situation, we can find a spectre of approaches in which, on the one side "political theory" is considered as a paradoxical term that is not actually possible at all, and on the other side, it is necessary for political life. But, what matters today, and is the aim of this article too, is that by the end of domination of positivism on the political knowledge, and polemical reactions to it, how we can improve the efficacy of political theorizing by the careful examination of strengths and weaknesses of the contemporary approaches to the political theory.
خلاصه ماشینی:
او بحث خود را با ذکر این موضوع معروف آغاز کرده است کـه واژة تئوری/ نظریه از theoria گرفته شده که در یونان باستان هـم بـر تجربـۀ بینـایی در انسان دلالت داشت و هم دربردارندة معنای ژرف اندیشـی و تعمـق بـود کـه محصـول چشم ذهن یا همان نوس / عقل انگاشته می شد؛ از این رو، به گفتۀ او، می شود ترکیـب آن را با اصطلاح "سیاسی" همان فلسفۀ سیاسـی دانسـت زیـرا در سـنت افلاتـونی کـه آغازگاه سنت تفکر سیاسی غربی است ، معنای فلسفه همان معنای تئوریا اسـت ( White ٥٥-٥٤ :٢٠٠٤ ,Moon &).
این نویسندگان استفاده از داده هـای تجربـی را در کنـار وجـه هنجـاری نظریۀ سیاسی لازم دانسته و اظهار داشته اند که گاه ، مطالعۀ علوم اجتماعی یـا تحقیقـات تجربی خود نظریه پرداز مبنای تازه ای برای نظریۀ او فـراهم مـی آورد (نظریـۀ سیاسـی مبتنی بر اطلاعات تجربی)، و از سویی نظریۀ سیاسـی بـا تأمـل بـر مباحـث هنجـاری و مفاهیم می تواند به جهت دهی درست علوم اجتماعی یاری برساند (٦١).
- تمرکز بر جنبۀ تجربی مسائل واقعی پیش روی انسان معاصر به جای پرداختن به بایـد و نبایدهای هنجاری و بینش استعلایی پشت آنها - اعتقاد به لزوم کاربرد نظریه های خُرد و تجربه پذیر در حـوزة سیاسـی و اجتمـاعی و پرهیز از نظریه پردازی کلان و تاریخی نگر - مواجهۀ علمی به سیاق علوم تجربی با پدیـده هـای سیاسـی بـه جـای مطالعـۀ متـون کلاسیک تاریخ اندیشۀ سیاسی و توصیف تاریخی - اهمیت دادن به روش علمی مبتنی بر تعیین فرضیه های اثبات یا ابطـال پـذیر، تحلیـل داده های تحقیقی، تبیین علی و دست یابی به تعمیم هـای علمـی بـه منظـور برخـوردار شدن از پیش بینی های دقیق در عرصۀ سیاست رویکرد علم گرا و پوزیتیویستی به نظریه پردازی سیاسی از جنبـه هـای متفـاوتی مـورد انتقاد اندیشمندان معاصر قرار گرفته است .